^ لذت انتقام ^ ( port 35 )
^ لذت انتقام ^ ( port 35 )
چاقوم رو در آوردم که یکدفعه کوک با چشم های بسته گفت :
کوک: اومدی پیش من بخوابی؟
از ترس زهر ترک شدم ، ولی خونسردی خودم رو حفظ کردم و چاقو رو زیر تخت گذاشتم.
ات: اتاق خودم ته راه رویه ، حس خوبی نداشتم برای همین خوابم نمیبرد . اینطوری شد که اومدم اتاق تو .
دستاش رو باز کرد، نشانه ی اینکه برم توی بغلش .
[👫🏼 رابطه ی کوک با ات بهتر شده 👫]
رفتم توی بغلش و خودم رو جا دادم .
منتظر موندم تا کامل خوابش برد تقریبا ساعت ۱:۳۰ شده بود .
آروم از توی بغلش اومدم بیرون و چاقو رو از زیر تخت برداشتم .
دستم رو روبه بالا گرفتم تا با شدت فرو کنم توی قلبش .
داشتم می آوردمش پایین که......
ادامه دارد....
چاقوم رو در آوردم که یکدفعه کوک با چشم های بسته گفت :
کوک: اومدی پیش من بخوابی؟
از ترس زهر ترک شدم ، ولی خونسردی خودم رو حفظ کردم و چاقو رو زیر تخت گذاشتم.
ات: اتاق خودم ته راه رویه ، حس خوبی نداشتم برای همین خوابم نمیبرد . اینطوری شد که اومدم اتاق تو .
دستاش رو باز کرد، نشانه ی اینکه برم توی بغلش .
[👫🏼 رابطه ی کوک با ات بهتر شده 👫]
رفتم توی بغلش و خودم رو جا دادم .
منتظر موندم تا کامل خوابش برد تقریبا ساعت ۱:۳۰ شده بود .
آروم از توی بغلش اومدم بیرون و چاقو رو از زیر تخت برداشتم .
دستم رو روبه بالا گرفتم تا با شدت فرو کنم توی قلبش .
داشتم می آوردمش پایین که......
ادامه دارد....
۴.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.