استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 𖣘𖣘②⑦𖣘𖣘
.
شوگا رفت تا عمل تهیونگ و انجام بده به همه بدنش اسیب دیده بود پس کار یه دکتر و عمل چند ساعته نبود خیلی طول میکشید
.
.
کوک:/
وقتی خبر رسید تهیونگ و اوردن سریع رفتم پیشش
دیدم جینهو نشسته و داره گریه میکنه
کوک:ج..جینهو؟ خوبی؟
جینهو:*گریه*تهیونگ
کوک جینهو رو بغل کرد:
اروم باش چیزی نیست
جینهو:ا..اون بخاطر من اینطوری شد
کوک:چیزی نیست اون خوب میشه
حال کوک خیلی خوب تر از جینهو نبود بالاخره برای کسی که بعد این همه سال زندگی کرده نگران بشه
.
.
12 ساعت گذشته و تهیونگ هنوز توی اتاق عمله و خبری ازش نیست
جینهو اونقدر گریه کرده بود که رو پای کوک خوابش برده بود
کوک دیگه نتونست بغضشو نگه داره و زد زیر گریه ، اروم و بیصدا گریه میکرد
تا اینکه بالاخره شوگا از اتاق عمل اومد بیرون
کوک خواست بلند شه ولی چون جبنهو خواب بود تکون نخورد تا بیدار نشه
کوک:چیشد؟*اروم*
شوگا:برات تعریف میکنم*جینهو رو براید استایل بغل کرد و برد گذاشت توی اتاقک استراحتشون و یه بوسهدای روی لباش گذاشت و پتورو روش کشید، ا اتاق اوند بیرون و رفت پیش کوک*
کوک:خوب؟
شوگا:حالش نمیگم بده ولی خیلی خوب همنیست
کوک:یعنی چی؟
شوگا:رفته تو حالت نباتی فقط چشماش بازه و گوشاش میشنوه ، شایدم همیشه توی این حالت بمونه*بغض*(زندگی نباتی یا حالت ناآگاه و بیپاسخ، یک تشخیص خاص عصبی است که در آن فرد دارای ساقه مغزی فعال است اما هوشیاری یا عملکرد شناختی ندارد. افرادی که در حالت ناآگاه و بیپاسخ هستند، به تناوب خواب و بیداری را تجربه میکنند. با این حال، حتی زمانی که بیدار هستند، قادر به تعامل با افراد دیگر یا اطراف خود نخواهند بود.)
کوک:وای نه
شوگا:باید ببینیم چی میشه ، شاید ، شاید هیچوقت به هوش نیاد*بغض*
کوک:حالا چیکار کنیم ؟
شوگا:فعلا باید منتظر باشیم
کوک:به جینهو چطوری میخوای بگی؟
شوگا:نمیدونم
.
.
روز بعد:/
جینهو:/
از خواب بیدار شدم رو تخت بودم کی منو اورده بود اینجا؟
شوگا:بیدار شدی؟
جینهو:ت..تهیونگچی شد؟
شوگا: ....
جینهو:جوابمو بده*بلند*
شوگا:رفت تو حالت نباتی
جینهو:چ..چی گفتی؟
شوگا:مگه نشنیدی؟
جینهو:ن..نباید اینطوری بشه *بلند شد که بره بیرون*
ولی شگا رفت و نزاشت:
تو حاللت خوب نیست بیا بشین
جینهو:من حالم خیلی خوبه ، او توم بهترم برو کنار میخوان برم ، اون بخاطر من اینطوری شد ، اگه بمیره منم باهاش میمیرم
شوگا:چرا نمیخوای قبول کنی؟*داد*برو بشین ، اون حالشو از تو بهتره ، این تویی که اصلا حالت خوب نیست
.
.
بعد یه ساعت شوگا جینهو رو بر پیش ته
چشماش باز بود ولی هیچ حرکتی نمیکرد
شوگا:اشکاتو پاک کن اون همه چیو میفهمه ، تو که نمیخوای ناراحت بشه؟
جینهو بعد اینکه اشکاشو پاک کرد رفت توی اتاق
...
ادامه پست بعد:/
شوگا رفت تا عمل تهیونگ و انجام بده به همه بدنش اسیب دیده بود پس کار یه دکتر و عمل چند ساعته نبود خیلی طول میکشید
.
.
کوک:/
وقتی خبر رسید تهیونگ و اوردن سریع رفتم پیشش
دیدم جینهو نشسته و داره گریه میکنه
کوک:ج..جینهو؟ خوبی؟
جینهو:*گریه*تهیونگ
کوک جینهو رو بغل کرد:
اروم باش چیزی نیست
جینهو:ا..اون بخاطر من اینطوری شد
کوک:چیزی نیست اون خوب میشه
حال کوک خیلی خوب تر از جینهو نبود بالاخره برای کسی که بعد این همه سال زندگی کرده نگران بشه
.
.
12 ساعت گذشته و تهیونگ هنوز توی اتاق عمله و خبری ازش نیست
جینهو اونقدر گریه کرده بود که رو پای کوک خوابش برده بود
کوک دیگه نتونست بغضشو نگه داره و زد زیر گریه ، اروم و بیصدا گریه میکرد
تا اینکه بالاخره شوگا از اتاق عمل اومد بیرون
کوک خواست بلند شه ولی چون جبنهو خواب بود تکون نخورد تا بیدار نشه
کوک:چیشد؟*اروم*
شوگا:برات تعریف میکنم*جینهو رو براید استایل بغل کرد و برد گذاشت توی اتاقک استراحتشون و یه بوسهدای روی لباش گذاشت و پتورو روش کشید، ا اتاق اوند بیرون و رفت پیش کوک*
کوک:خوب؟
شوگا:حالش نمیگم بده ولی خیلی خوب همنیست
کوک:یعنی چی؟
شوگا:رفته تو حالت نباتی فقط چشماش بازه و گوشاش میشنوه ، شایدم همیشه توی این حالت بمونه*بغض*(زندگی نباتی یا حالت ناآگاه و بیپاسخ، یک تشخیص خاص عصبی است که در آن فرد دارای ساقه مغزی فعال است اما هوشیاری یا عملکرد شناختی ندارد. افرادی که در حالت ناآگاه و بیپاسخ هستند، به تناوب خواب و بیداری را تجربه میکنند. با این حال، حتی زمانی که بیدار هستند، قادر به تعامل با افراد دیگر یا اطراف خود نخواهند بود.)
کوک:وای نه
شوگا:باید ببینیم چی میشه ، شاید ، شاید هیچوقت به هوش نیاد*بغض*
کوک:حالا چیکار کنیم ؟
شوگا:فعلا باید منتظر باشیم
کوک:به جینهو چطوری میخوای بگی؟
شوگا:نمیدونم
.
.
روز بعد:/
جینهو:/
از خواب بیدار شدم رو تخت بودم کی منو اورده بود اینجا؟
شوگا:بیدار شدی؟
جینهو:ت..تهیونگچی شد؟
شوگا: ....
جینهو:جوابمو بده*بلند*
شوگا:رفت تو حالت نباتی
جینهو:چ..چی گفتی؟
شوگا:مگه نشنیدی؟
جینهو:ن..نباید اینطوری بشه *بلند شد که بره بیرون*
ولی شگا رفت و نزاشت:
تو حاللت خوب نیست بیا بشین
جینهو:من حالم خیلی خوبه ، او توم بهترم برو کنار میخوان برم ، اون بخاطر من اینطوری شد ، اگه بمیره منم باهاش میمیرم
شوگا:چرا نمیخوای قبول کنی؟*داد*برو بشین ، اون حالشو از تو بهتره ، این تویی که اصلا حالت خوب نیست
.
.
بعد یه ساعت شوگا جینهو رو بر پیش ته
چشماش باز بود ولی هیچ حرکتی نمیکرد
شوگا:اشکاتو پاک کن اون همه چیو میفهمه ، تو که نمیخوای ناراحت بشه؟
جینهو بعد اینکه اشکاشو پاک کرد رفت توی اتاق
...
ادامه پست بعد:/
۴۶.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.