فیک شوگا ( عشق ممنوعه ی من ) پارت 16
رفتیم رسیدیم در خونه سو اینا و سو در زد مامانش درو باز کرد گفت:سلا عزیزم خیلی خوش اومدی بیا تو
گفتم :سلام.....مرسی ....ام اومدم ازتون اجازه بگیرم که سو امشب بیاد خونه ما پیش من بخابه من تنهام و فقط مامانم خونس
مامانش کمی مکث کرد و گفت:بابات کجاست؟
گفتم : من پارسال پدرمو از دست دادم
مامانش گفت: اها متاسفام ....شما هم تک فرزندی؟
گفتم:بله خواهرو برادری ندارم
مامانش گفت: باشه سو بیا فرم مدرستو بردار و برو خونه ا/ت اینا
سو باخوشحالی گفت: باشه بعد نگاه ه من کرد و گفت:منتظرم باش تا بیام
گفتم :باشه منتظرم فقط زود بیا گفت باشه ورفت
بعد از چند دقیقه اومد و گفت:بریم
گفتم :بریم سر کوچه اتوبوس بگیریم که بریم خونه
گفت :باشه رفتیم سر کوچه اتوبوس سوار شدیم و رفتیم خونه ما
تو راه به مامانم پیام دادم گفتم:سلام مامان خوبی؟خونه ای؟ خواستم بهت بگم که منو سو داریم میایم خونه
پیامو فرستادم و سرموگذاشتم روی شونه سو و گفتم:اخ خیلی خستم
گفت: تازه وقتی خواستی بریم خونه باید خوش بگذرونیم چی میگی؟
گفتم :حالا برای اون یه فکری میکنم
بعد از مدتی رسیدیم رفتم در خونه و گفتم :ای وای کلید نیاوردم خدا کنه مامانم خونه باشه
سو گفت حالا اگردم نبودم تو کوچه میخوابیم اشکال نداره که(خنده)
خندیدم وگفتم: مسخره
در زدم و منتظر موندیم خدارو شکر مامانم خونه بود و دروباز کرد سلامو احوال پرسی کرد مامانم با سو ورفتیم خونه لباسامونو عوض کردیم و من با اینکه خسته بودم مجبور شدیم با هم فیلم ببینیمو خوش بگذرونیم حدود ساعتای 2 خواستیم روی تخت بخوابیم که گوشیمو نگاه کردم که دیدم یه فرد ناشناس بهم پیام فرستاد پیامشو باز کردم ودیدم که نوشته :با سو صحبت کردی؟شوگام یه پوفففی از حرص کردم وسو پرسید چته؟
گفتم :شوگا بهم پیام داده و گفته باسو صحبت کردی سو خندید وگفت:مثل اینکه بیشتر به فکر رفیقش باشه دوست داره با تو حرف بزنه گفتم :چ....چی می گی بابا اون سنگدل تر ازین حرفاهه و بعد با عصبانیت گفتم:اصلا کی شماره منو به این داده سو گفت:والا نمیدونم به غیر از من شمارتو کی داره تو مدرسه ؟ گفتم هبچکس...نکنه تو بهش دادی ها؟سو گفت:من؟ لبخند زدو ادامه داد نه بابا من اصلا با شوگا صحبت نمیکنم گفتم پس کار کی میتونه باشه؟ گفت: فکرتو درگیر نکنو بخواب گفتم :باشه بیا بخوابیم رفتیم تو تخت و توی بغل هم خوابیدیم(فکر بد نکنین اینا همجنسگرا نیستن فقط دوستن)
منتظر پارت بعد باشید:)
گفتم :سلام.....مرسی ....ام اومدم ازتون اجازه بگیرم که سو امشب بیاد خونه ما پیش من بخابه من تنهام و فقط مامانم خونس
مامانش کمی مکث کرد و گفت:بابات کجاست؟
گفتم : من پارسال پدرمو از دست دادم
مامانش گفت: اها متاسفام ....شما هم تک فرزندی؟
گفتم:بله خواهرو برادری ندارم
مامانش گفت: باشه سو بیا فرم مدرستو بردار و برو خونه ا/ت اینا
سو باخوشحالی گفت: باشه بعد نگاه ه من کرد و گفت:منتظرم باش تا بیام
گفتم :باشه منتظرم فقط زود بیا گفت باشه ورفت
بعد از چند دقیقه اومد و گفت:بریم
گفتم :بریم سر کوچه اتوبوس بگیریم که بریم خونه
گفت :باشه رفتیم سر کوچه اتوبوس سوار شدیم و رفتیم خونه ما
تو راه به مامانم پیام دادم گفتم:سلام مامان خوبی؟خونه ای؟ خواستم بهت بگم که منو سو داریم میایم خونه
پیامو فرستادم و سرموگذاشتم روی شونه سو و گفتم:اخ خیلی خستم
گفت: تازه وقتی خواستی بریم خونه باید خوش بگذرونیم چی میگی؟
گفتم :حالا برای اون یه فکری میکنم
بعد از مدتی رسیدیم رفتم در خونه و گفتم :ای وای کلید نیاوردم خدا کنه مامانم خونه باشه
سو گفت حالا اگردم نبودم تو کوچه میخوابیم اشکال نداره که(خنده)
خندیدم وگفتم: مسخره
در زدم و منتظر موندیم خدارو شکر مامانم خونه بود و دروباز کرد سلامو احوال پرسی کرد مامانم با سو ورفتیم خونه لباسامونو عوض کردیم و من با اینکه خسته بودم مجبور شدیم با هم فیلم ببینیمو خوش بگذرونیم حدود ساعتای 2 خواستیم روی تخت بخوابیم که گوشیمو نگاه کردم که دیدم یه فرد ناشناس بهم پیام فرستاد پیامشو باز کردم ودیدم که نوشته :با سو صحبت کردی؟شوگام یه پوفففی از حرص کردم وسو پرسید چته؟
گفتم :شوگا بهم پیام داده و گفته باسو صحبت کردی سو خندید وگفت:مثل اینکه بیشتر به فکر رفیقش باشه دوست داره با تو حرف بزنه گفتم :چ....چی می گی بابا اون سنگدل تر ازین حرفاهه و بعد با عصبانیت گفتم:اصلا کی شماره منو به این داده سو گفت:والا نمیدونم به غیر از من شمارتو کی داره تو مدرسه ؟ گفتم هبچکس...نکنه تو بهش دادی ها؟سو گفت:من؟ لبخند زدو ادامه داد نه بابا من اصلا با شوگا صحبت نمیکنم گفتم پس کار کی میتونه باشه؟ گفت: فکرتو درگیر نکنو بخواب گفتم :باشه بیا بخوابیم رفتیم تو تخت و توی بغل هم خوابیدیم(فکر بد نکنین اینا همجنسگرا نیستن فقط دوستن)
منتظر پارت بعد باشید:)
۱.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.