وانشات تایجو///پارت ۴
#وانشات #سناریو #تایجو #ا_ت #توکیو_ریونجرز #انتقام_جویان_توکیو #انیمه
-------------------------------------------------------------------------------
ویو تایجو
باورم نمیشه....من....من روی فرشتم دست بلند کردم.به خودم قول داده بودم که هرگز نزنمش ولی الان....زدم زیر قولم...حالا اون هم ازم متنفره...نه نه...اون دختر مهربونیه ازم متنفر نمیشه ولی...باید ازش معذرت خواهی کنم...اگر قبول کنه..نه اون حتما قبول میکنه.
سریع از خونه میرم بیرون تا برای معذرت خواهی از ا.ت شکلات و گل بگیرم...فرشته کوچولوم عاشق شکلاته..انقدر با عجله رفتم بیرون که گوشیمو جا گذاشتم ولی مهم نیست.باید حال اون ناپدری عوضیشم جا بیارم تا دیگه رو فرشته من دست بلند نکنه..
مسیرمو به سمت خونه ا.ت تغییر میدم.زنگ در را که میزنم ناپدری ا.ت با کلی فحش و داد و بیداد در را باز میکنه(علامت ناپدری ا.ت×)
×(با داد)دختره هرزه چرا برگشتی....مگه نگفتم برنگر....(در را باز میکنه و تایجو را میبینه)تو کی هستی؟(طلبکارانه)
-من....کسی که قراره به خاطر اذیتایی که کردی مجازاتت کنه
×هان...از چی حرف میزنی(با عصبانیت)گمشو مردک دی...
به خاطر مشتی که به صورتش میزنم حرفش نصفه میمونه و پرت میشه داخل.وارد خونه میشم و در را می بندم تا کسی مزاحم نشه.
-(در حال لگد زدن به ناپدری ا.ت و داد)کسی حق نداره روی فرشته من دست بلند کنه...(صداش آروم میشه و زمزمه وار میگه)خودمم اشتباه کردم و پشیمونم.
×(با ترس و بریده بریده)بب..ببخشید....اشتباه..کردم...دیگه اینکارو نمیکنم(تایجو بهش لگد میزنه و خون بالا میاره)
روی شکمش میشینم و شروع میکنم به مشت زدن به صورتش
-وقتی که داشتی ا.ت را میزدی باید به اینجاش فکر میکردی.
انقدر به صورتش مشت زدم که صورتش متلاشی شد.بعد از اون از اونجا رفتم تا برای ا.ت گل و شکلات بگیرم.
-------------------------------------------------------------------------------
ببینید چقدر مهربون سه پارت تو یهروز گذاشتم😌😌
پارت بعدی را دنبال کننده ها برسه به ۱۰ تا میزارم.
-------------------------------------------------------------------------------
ویو تایجو
باورم نمیشه....من....من روی فرشتم دست بلند کردم.به خودم قول داده بودم که هرگز نزنمش ولی الان....زدم زیر قولم...حالا اون هم ازم متنفره...نه نه...اون دختر مهربونیه ازم متنفر نمیشه ولی...باید ازش معذرت خواهی کنم...اگر قبول کنه..نه اون حتما قبول میکنه.
سریع از خونه میرم بیرون تا برای معذرت خواهی از ا.ت شکلات و گل بگیرم...فرشته کوچولوم عاشق شکلاته..انقدر با عجله رفتم بیرون که گوشیمو جا گذاشتم ولی مهم نیست.باید حال اون ناپدری عوضیشم جا بیارم تا دیگه رو فرشته من دست بلند نکنه..
مسیرمو به سمت خونه ا.ت تغییر میدم.زنگ در را که میزنم ناپدری ا.ت با کلی فحش و داد و بیداد در را باز میکنه(علامت ناپدری ا.ت×)
×(با داد)دختره هرزه چرا برگشتی....مگه نگفتم برنگر....(در را باز میکنه و تایجو را میبینه)تو کی هستی؟(طلبکارانه)
-من....کسی که قراره به خاطر اذیتایی که کردی مجازاتت کنه
×هان...از چی حرف میزنی(با عصبانیت)گمشو مردک دی...
به خاطر مشتی که به صورتش میزنم حرفش نصفه میمونه و پرت میشه داخل.وارد خونه میشم و در را می بندم تا کسی مزاحم نشه.
-(در حال لگد زدن به ناپدری ا.ت و داد)کسی حق نداره روی فرشته من دست بلند کنه...(صداش آروم میشه و زمزمه وار میگه)خودمم اشتباه کردم و پشیمونم.
×(با ترس و بریده بریده)بب..ببخشید....اشتباه..کردم...دیگه اینکارو نمیکنم(تایجو بهش لگد میزنه و خون بالا میاره)
روی شکمش میشینم و شروع میکنم به مشت زدن به صورتش
-وقتی که داشتی ا.ت را میزدی باید به اینجاش فکر میکردی.
انقدر به صورتش مشت زدم که صورتش متلاشی شد.بعد از اون از اونجا رفتم تا برای ا.ت گل و شکلات بگیرم.
-------------------------------------------------------------------------------
ببینید چقدر مهربون سه پارت تو یهروز گذاشتم😌😌
پارت بعدی را دنبال کننده ها برسه به ۱۰ تا میزارم.
۵.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.