𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p6
جونگکوک ویو:
خواستم خودم برم ات رو ببینم در رو باز کردم که دیدم ات افتاد روم از این زاویه چه خوشگله از خجالت سرخ شده بود چه کیوت بود
کوک: جات خوبه؟ نمیخوای بلند شی؟
ات: عههههه...چیزهههه....ببخشیدددددد
وای چه دختر کیوتی بود دلم میخواست بخورمش *خنده*
ات: یاااا به چی میخندی؟؟
کوک: به تو خیلی کیوتی ( خنده بیشتر)
ات: نخند دارم معذب میشم
کوک: باشه باشه
ات: راستی الکس کجاست؟
کوک: نمیدونم
از سر لج به الکس زنگ زدم و گفتم ساعت ۸ و نیم بیاد چون میخواستم با ات تنها حرف بزنم
کوک: خوب بیا بشین
ات: باشه
خودم رو مبل نشستم ات هم کنارم نشست ولی با فاصله نشسته بود
کوک: خوب پروژه رو چیکار کنیم منتظر الکس باشیم؟
ات: آره
ات ویو:
داشتم از خجالت آب میشدم که دیدم یکی در رو باز کرد و اومد داخل
جسیکا: عزیزم کجایی
کوک: عه عشقم کجا بودی؟
جسیکا: تو حیاط این دختره کیه؟
کوک: دوستم
ات: سلام
جسیکا: سلام من جسیکا هستم و شما؟
ات: خوشبختم منم ات هستم
جاااانننن اون دوست دختر دارههههه هق ولی من دوستش داشتم گلبم شکست 🥲
کوک ویو:
اههههه باز این دختره رو مخ اومد اینقدر ازش بدم میاد که میخوام همینجا با دستای خودم خفش کنم ولی بخاطر پول باباش هم شده باید تحملش کنم دختره چندش
کوک: نفسم تو دیگه برو
جسیکا: باشه عشقم
*و لب جونگکوک رو بوسید*
توف چندش چرا لب منو میبوسییییییییی خدا خفت کنه
*جسیکا رفت*
با لباسم لبم رو پاک کردم اه اه چندش
ات: عاممم دوست دخترت بود؟
کوک: آره ولی ازش خوشم نمیاد
ات: چرا؟
کوک: چون رو مخه منم بخاطر پول باباش باهاشم یه هفته دیگه ازش جدا میشم
ات: آها *لبخند*
کوک: اصلا چرا خواستی بدونی هااا *نگاه شیطانی*
ات: نه چیزه کنجکاو شده بودم
ات ویو:
داشت بهم نزدیک میشد منم هی میرفتم عقب که رسیدم به آخر مبل پاهام رو کشید که باعث شد به حالت خوابیده برم زیرش( خودتون تصور کنید)
سرش رو نزدیک صورتم کرد داشتم از خجالت سکته میزدم
کوک: *خنده بلند*
ات: *خجالت*
کوک: وایییی قیافت رو باید میدیدی *از خنده اشک میریخت*
ات: یااااا دیوونههههه *سرش از خجالت پایین بود*
_________________________________
چرا لایک نمی کنید؟🥲
خواستم خودم برم ات رو ببینم در رو باز کردم که دیدم ات افتاد روم از این زاویه چه خوشگله از خجالت سرخ شده بود چه کیوت بود
کوک: جات خوبه؟ نمیخوای بلند شی؟
ات: عههههه...چیزهههه....ببخشیدددددد
وای چه دختر کیوتی بود دلم میخواست بخورمش *خنده*
ات: یاااا به چی میخندی؟؟
کوک: به تو خیلی کیوتی ( خنده بیشتر)
ات: نخند دارم معذب میشم
کوک: باشه باشه
ات: راستی الکس کجاست؟
کوک: نمیدونم
از سر لج به الکس زنگ زدم و گفتم ساعت ۸ و نیم بیاد چون میخواستم با ات تنها حرف بزنم
کوک: خوب بیا بشین
ات: باشه
خودم رو مبل نشستم ات هم کنارم نشست ولی با فاصله نشسته بود
کوک: خوب پروژه رو چیکار کنیم منتظر الکس باشیم؟
ات: آره
ات ویو:
داشتم از خجالت آب میشدم که دیدم یکی در رو باز کرد و اومد داخل
جسیکا: عزیزم کجایی
کوک: عه عشقم کجا بودی؟
جسیکا: تو حیاط این دختره کیه؟
کوک: دوستم
ات: سلام
جسیکا: سلام من جسیکا هستم و شما؟
ات: خوشبختم منم ات هستم
جاااانننن اون دوست دختر دارههههه هق ولی من دوستش داشتم گلبم شکست 🥲
کوک ویو:
اههههه باز این دختره رو مخ اومد اینقدر ازش بدم میاد که میخوام همینجا با دستای خودم خفش کنم ولی بخاطر پول باباش هم شده باید تحملش کنم دختره چندش
کوک: نفسم تو دیگه برو
جسیکا: باشه عشقم
*و لب جونگکوک رو بوسید*
توف چندش چرا لب منو میبوسییییییییی خدا خفت کنه
*جسیکا رفت*
با لباسم لبم رو پاک کردم اه اه چندش
ات: عاممم دوست دخترت بود؟
کوک: آره ولی ازش خوشم نمیاد
ات: چرا؟
کوک: چون رو مخه منم بخاطر پول باباش باهاشم یه هفته دیگه ازش جدا میشم
ات: آها *لبخند*
کوک: اصلا چرا خواستی بدونی هااا *نگاه شیطانی*
ات: نه چیزه کنجکاو شده بودم
ات ویو:
داشت بهم نزدیک میشد منم هی میرفتم عقب که رسیدم به آخر مبل پاهام رو کشید که باعث شد به حالت خوابیده برم زیرش( خودتون تصور کنید)
سرش رو نزدیک صورتم کرد داشتم از خجالت سکته میزدم
کوک: *خنده بلند*
ات: *خجالت*
کوک: وایییی قیافت رو باید میدیدی *از خنده اشک میریخت*
ات: یااااا دیوونههههه *سرش از خجالت پایین بود*
_________________________________
چرا لایک نمی کنید؟🥲
۹.۷k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.