شیرینی درد به انتقامشه
#شیرینی درد به انتقامشه
پارت ۲۶
ویو ا.ت
داشتم با یکی از خریدارهای مواد حرف میزدم بالاخره با خداحافظی قطع کرد
صدای بوق گوشی بدنم رو لرزون
باید برای فرداشب مواد رو اماده میکردم
با گوشی زنگی به آنا زدم باید خیلی سریع کارهای انتقال و اماده سازی رو انجام میداد
با بوق اول برداشت
علامت انا ٪
٪ بله رئیس
+ باید به اندازه دو تن مواد اماده کنی
....٪
+ تا امشب
٪ ولی رئیس ما
+ ولی نداره باید اماده بشه سر ساعت ۱۲ شب فردا باید هم چیز اماده باشه
٪ چشم رئیس
گوشی رو قطع کردم
طبق گفته پدرم باید محافظ شخصی داشته باشم
طبق دستور قبلیم مسابقه برگذار شده بود و فقط بهترین اونها محافظ هام میشدن
با صدای در روی صندلی نشستم
+ بیا داخل
× سلام رئیس
دخترک از تعجب خشکش زده بود
چرا باید این باید امروز به دیدنم بیاد
احساس کردم دستی جلوی صورتم تکون میخوره
× رئیس ... رئیس
+ بله ( با عصبانیت )
+ چرا اومدی اینجا ؟
× خیال کردی دوست داشتم بیام اینجا
× بخاطره دستور رئیس بزرگ اومدم
+ میدونی اگه به اینجوری حرف زدنت ادامه بدی میدم بکشنت
× ههه ترسیدم
داشت روی عصبام رژه نظامی میرفت
دوست داشتم خفش کنم
× اگه بکشیم اون وقت رئیس بزرگ بدجور عصبانی میشه ( با پوزخند )
این داشت از عمد روی عصابم میرفت
دارم برات اقای جئون خان
+ چرا گفته بیای اینجا ؟ ( با خونسردی )
× قراره محافظ شخصیت بشم
+ من نیازی به محافظی مثل تو ندارم
میتونی بری (با لبخند )
× باشه
اخیش خیالم راحت شد قرار نیست تحملت کنم ( با لبخند )
چی گفت الان ؟؟
با من بود ایشششش
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه ولطفا ازم حمایت کنید
پارت ۲۶
ویو ا.ت
داشتم با یکی از خریدارهای مواد حرف میزدم بالاخره با خداحافظی قطع کرد
صدای بوق گوشی بدنم رو لرزون
باید برای فرداشب مواد رو اماده میکردم
با گوشی زنگی به آنا زدم باید خیلی سریع کارهای انتقال و اماده سازی رو انجام میداد
با بوق اول برداشت
علامت انا ٪
٪ بله رئیس
+ باید به اندازه دو تن مواد اماده کنی
....٪
+ تا امشب
٪ ولی رئیس ما
+ ولی نداره باید اماده بشه سر ساعت ۱۲ شب فردا باید هم چیز اماده باشه
٪ چشم رئیس
گوشی رو قطع کردم
طبق گفته پدرم باید محافظ شخصی داشته باشم
طبق دستور قبلیم مسابقه برگذار شده بود و فقط بهترین اونها محافظ هام میشدن
با صدای در روی صندلی نشستم
+ بیا داخل
× سلام رئیس
دخترک از تعجب خشکش زده بود
چرا باید این باید امروز به دیدنم بیاد
احساس کردم دستی جلوی صورتم تکون میخوره
× رئیس ... رئیس
+ بله ( با عصبانیت )
+ چرا اومدی اینجا ؟
× خیال کردی دوست داشتم بیام اینجا
× بخاطره دستور رئیس بزرگ اومدم
+ میدونی اگه به اینجوری حرف زدنت ادامه بدی میدم بکشنت
× ههه ترسیدم
داشت روی عصبام رژه نظامی میرفت
دوست داشتم خفش کنم
× اگه بکشیم اون وقت رئیس بزرگ بدجور عصبانی میشه ( با پوزخند )
این داشت از عمد روی عصابم میرفت
دارم برات اقای جئون خان
+ چرا گفته بیای اینجا ؟ ( با خونسردی )
× قراره محافظ شخصیت بشم
+ من نیازی به محافظی مثل تو ندارم
میتونی بری (با لبخند )
× باشه
اخیش خیالم راحت شد قرار نیست تحملت کنم ( با لبخند )
چی گفت الان ؟؟
با من بود ایشششش
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه ولطفا ازم حمایت کنید
۶.۴k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.