پارت ۱۶ رمان ماه تاریک
چند دقیقه بعد همه ی بچه ها اومدنو هی پشتدانیال حرف میزدن😑بابا بخدا من پسر زشت تر از این ندیدم
یه ربع بعد استاد اومد....
&سلام ....امروز ــــــــــــــ
بعد کلاس منو دانیال رفتیم حیاط پیش بقیه
کامران:چقدر دیر کردید
صدف:بابا این استاد گای**ید مارومارو از بس زر زد
دانیال:فقط چرتو پرت میگفت دوکلمه حرف مفید نزد
سینا:بچه ها میخوام یه قرار بچینم....هفته ی دیگه برای کار شیشـــــ
صادق:سلام بروبچ همه هستید گلتون کمه
صدف:گلشون بود گوهشون جاش خالی بود که تو پر کردی
صادق:خواهر گلم عزیزم خفه شو
سینا:من داشتم خیر سرم زر میزدما
صدف:ببخشید مزاحم شدیم زرتو بزن
سینا:خب برای کار شیشه هفته ی دیگه باید از یه کارخونه ی شیشه سازی بازدید کنیم....اینا اصلا مهم نیست بعدش مهمه...
صدف:اها اوکی بریم شهر بازی؟
صادق:نه از اونجایی که همه پسریم میریم کافی نت
صدف:منو راه میدن؟
دانیال:نه البته من یه اشنا سراغ دارم..
کامران:پس حل شد ماشینم با من ساعت ۱۰ صبح پنجشنبه میام دنبالتون فقط دانیال یادت نره ادرس بدی
یه ربع بعد استاد اومد....
&سلام ....امروز ــــــــــــــ
بعد کلاس منو دانیال رفتیم حیاط پیش بقیه
کامران:چقدر دیر کردید
صدف:بابا این استاد گای**ید مارومارو از بس زر زد
دانیال:فقط چرتو پرت میگفت دوکلمه حرف مفید نزد
سینا:بچه ها میخوام یه قرار بچینم....هفته ی دیگه برای کار شیشـــــ
صادق:سلام بروبچ همه هستید گلتون کمه
صدف:گلشون بود گوهشون جاش خالی بود که تو پر کردی
صادق:خواهر گلم عزیزم خفه شو
سینا:من داشتم خیر سرم زر میزدما
صدف:ببخشید مزاحم شدیم زرتو بزن
سینا:خب برای کار شیشه هفته ی دیگه باید از یه کارخونه ی شیشه سازی بازدید کنیم....اینا اصلا مهم نیست بعدش مهمه...
صدف:اها اوکی بریم شهر بازی؟
صادق:نه از اونجایی که همه پسریم میریم کافی نت
صدف:منو راه میدن؟
دانیال:نه البته من یه اشنا سراغ دارم..
کامران:پس حل شد ماشینم با من ساعت ۱۰ صبح پنجشنبه میام دنبالتون فقط دانیال یادت نره ادرس بدی
۱.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.