بازخوانی تفکرات اقای مطهری درمورد ولایت مطلقه فقیه!!
اقای مطهری که یکی ار بنیان گذاران حکومت روحانیون دینی درایران بود نظریات جالبی دارد که صداسیمای جمهوری اسلامی سال ها انهارابایکوت وپنهان کردوهرچند ازایشان درظاهرمقام عالی ساخت ولی ودرعمل صرفا بانمایش چند سخنرانی محدودوتکراری تفکرات این روحانی انقلابی را زندانی کردند!
مطهری برای ترسیم عملی نظام دینی فرصتی پیدا نکرد، ولی از نوشته ها و یادداشتهای او این گونه استفاده می شود که در تدارک بوده است که بعد از انقلاب سرو سامانی به اندیشه های سیاسی خویش با توجه به حوادث پیش آمده و مقتضیات زمان بدهد. آنچه در گوشه و کنار بیان شده بسیار پر تشویش و مضطرب است.
آنچه از اصول مورد قبول ایشان در دست است، به هیچ ولایت مطلقه فقیه استنتاج نمی شود و اصولا ولایت مشروطه فقیه را نیز به دشواری می تواند قبول داشته باشد، چرا که در دید ایشان حاکم بیش از آنکه ولی باشد وکیل و منتخب مردم است چرا که حق حاکمیت به صورت طبیعی و ماقبل دینی از آن مردم است. حاکمیت او نیز به لحاظ جغرافیایی محدود به جغرافیای وکالت است و لزوما مادام العمر نبوده، می تواند موقت باشد، و حدود اختیارات او نیز به همان میزانی است که مردم برای او مشخص کرده و به او تفویض کرده اند. ایشان در باب حکومت جمهوری اسلامی خاطر نشان می کند که «این حکومت حکومت موقت است یعنی هر چند سال یکبار باید تجدید شود یعنی اگر مردم بخواهند می توانند حاکم را برای بار دوم یا احیانا بار سوم و چهارم- تا آنجا که قانون اساسی شان اجازه دهد انتخاب کنند و در صورت عدم تمایل، شخص دیگری را که از او بهتر می دانند انتخاب کنند.»
مطهری بی توجه به ولایت نبوده است آن را نیز جزء انواع حکومت هابز می شمرد، ولی ظاهرا مخصوص دوران حضور امام معصوم می داند. ایشان ۶ نظریه در باب حکومت مطرح می کنند:
۱. حق طبیعی نژادی خاص
۲. حق الهی و ولایت اولیای خدا
۳. حق اشراف
۴. حق عموم مردم
۵. حق مردم با در نظر گرفتن الهی و اصل بیعت و شوری (نظریه اهل تسنن)
۶. حق مردم در انتخاب فقیه عادل با انتخاب مستقیم مردم یا سایر فقها
این قسمت فوقا ذکر شد جزء یادداشتهای مرحوم مطهری بوده است، بدون اینکه ایشان در مورد آن اظهار نظری کرده باشند. ولی در مواردی دیگر از فقیه و ولایت فقیه یاد کرده اند. بدون اینکه برای او حق حاکمیت و ولایت قائل باشند و البته فقیه مورد نظر ایشان نه معنی منقول آن که عالم به علم فقه باشد، که فقیه دین و عالم به مجموعه اسلام و به تعیبر ایشان ایدئولوگ است. «ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند نقش یک ایدئولوگ است نه یک حاکم.
وظیفه ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد.»
«تصور … مردم ما از ولایت فقیه این نبود و نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را به دست گیرند. ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است.»
مطهری ولایت ایدئولوژیک فقیه را نیز مردمی و دموکراتیک دانسته، می گوید: «اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است.»
این که اگر مطهری زنده می ماند و در درون سیستم مسئولیتی پیدا می کردو حوادث پس از انقلاب را خود به طور مستقیم و ملموس تجربه می کرد چه نظراتی دیگری ممکن بود مطرح سازد، معلوم نیست ولی با توجه به این واقعیت که روشن بینی و ژرف نگری او با پایبندی به اصول اولیه خود نظریاتی بسیار دورتر از آنچه تا آن زمان گفته بود را نتیجه نمی داد.
مطهری برای ترسیم عملی نظام دینی فرصتی پیدا نکرد، ولی از نوشته ها و یادداشتهای او این گونه استفاده می شود که در تدارک بوده است که بعد از انقلاب سرو سامانی به اندیشه های سیاسی خویش با توجه به حوادث پیش آمده و مقتضیات زمان بدهد. آنچه در گوشه و کنار بیان شده بسیار پر تشویش و مضطرب است.
آنچه از اصول مورد قبول ایشان در دست است، به هیچ ولایت مطلقه فقیه استنتاج نمی شود و اصولا ولایت مشروطه فقیه را نیز به دشواری می تواند قبول داشته باشد، چرا که در دید ایشان حاکم بیش از آنکه ولی باشد وکیل و منتخب مردم است چرا که حق حاکمیت به صورت طبیعی و ماقبل دینی از آن مردم است. حاکمیت او نیز به لحاظ جغرافیایی محدود به جغرافیای وکالت است و لزوما مادام العمر نبوده، می تواند موقت باشد، و حدود اختیارات او نیز به همان میزانی است که مردم برای او مشخص کرده و به او تفویض کرده اند. ایشان در باب حکومت جمهوری اسلامی خاطر نشان می کند که «این حکومت حکومت موقت است یعنی هر چند سال یکبار باید تجدید شود یعنی اگر مردم بخواهند می توانند حاکم را برای بار دوم یا احیانا بار سوم و چهارم- تا آنجا که قانون اساسی شان اجازه دهد انتخاب کنند و در صورت عدم تمایل، شخص دیگری را که از او بهتر می دانند انتخاب کنند.»
مطهری بی توجه به ولایت نبوده است آن را نیز جزء انواع حکومت هابز می شمرد، ولی ظاهرا مخصوص دوران حضور امام معصوم می داند. ایشان ۶ نظریه در باب حکومت مطرح می کنند:
۱. حق طبیعی نژادی خاص
۲. حق الهی و ولایت اولیای خدا
۳. حق اشراف
۴. حق عموم مردم
۵. حق مردم با در نظر گرفتن الهی و اصل بیعت و شوری (نظریه اهل تسنن)
۶. حق مردم در انتخاب فقیه عادل با انتخاب مستقیم مردم یا سایر فقها
این قسمت فوقا ذکر شد جزء یادداشتهای مرحوم مطهری بوده است، بدون اینکه ایشان در مورد آن اظهار نظری کرده باشند. ولی در مواردی دیگر از فقیه و ولایت فقیه یاد کرده اند. بدون اینکه برای او حق حاکمیت و ولایت قائل باشند و البته فقیه مورد نظر ایشان نه معنی منقول آن که عالم به علم فقه باشد، که فقیه دین و عالم به مجموعه اسلام و به تعیبر ایشان ایدئولوگ است. «ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند نقش یک ایدئولوگ است نه یک حاکم.
وظیفه ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد.»
«تصور … مردم ما از ولایت فقیه این نبود و نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را به دست گیرند. ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است.»
مطهری ولایت ایدئولوژیک فقیه را نیز مردمی و دموکراتیک دانسته، می گوید: «اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است.»
این که اگر مطهری زنده می ماند و در درون سیستم مسئولیتی پیدا می کردو حوادث پس از انقلاب را خود به طور مستقیم و ملموس تجربه می کرد چه نظراتی دیگری ممکن بود مطرح سازد، معلوم نیست ولی با توجه به این واقعیت که روشن بینی و ژرف نگری او با پایبندی به اصول اولیه خود نظریاتی بسیار دورتر از آنچه تا آن زمان گفته بود را نتیجه نمی داد.
۱.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.