گروگانگیر
پارت ۲۰
شروین رو مبل ناژین خم شد و گفت: اگه مامان فرح بفهمه تو چرا اینجایی یا اصلا رابطه ای با ما نداری چنان بلایی سر بابا بهروزت میارم که حسابی از خجالتش در بیام.
ناژین آشکارا ترسید و با صدای لرزونی گفت: هیچ غلطی نمیتونین بکنین.
شروین چنان سیلی محکمی به صورت ناژین زد که صورتش سرخ شد. بعد گلوی ناژین رو گرفت جوری که میخواست خفش کنه.
شروین گفت: اگه یه بار دیگه زبون درازی کنی به اضافه اینکه یه بلایی سر بابات میاریم. یه بلایی سر خودتم می آریم. در ثانی تضمینی نمیدم که در برابر بلوندی و خوشگلیت هیچ عکس العملی نشون ندم( امیدوارم فهمیده باشین منظورم چیه اگه نفهمیدین تو کامنت بگین)
بعد با صدای بلند فریاد زد: فهمیدی؟؟
انگار تهدید آخر بیشتر اثر داشت چون بلافاصله ناژین سرشو تند تند به معنی فهمیدن حرف شروین نشون داد.
شهره بدو بدو اومد و گفت: شروین مامان فرح و شهاب اومدن. ولش کن باید بریم.
شروین به آرومی دستش رو از کردن ناژین برداشت. ناژین بلند شد و همراهشون رفت ولی حسابی ترسیده بود. میدونست اگه دست از پا خطا کنه بلایی بدتر از مرگ سرش میاد.
رفتن بیرون و مامان فرح وشهاب از ماشین پیاده شدن. ناژین به محض دیدن شهاب چشماش از تعجب گرد شد ولی با فشار شروین به دستش چشماش حالت عادی گرفت امکان نداشت این همون پسرس که تو فرودگاه دیده بود...
شروین رو مبل ناژین خم شد و گفت: اگه مامان فرح بفهمه تو چرا اینجایی یا اصلا رابطه ای با ما نداری چنان بلایی سر بابا بهروزت میارم که حسابی از خجالتش در بیام.
ناژین آشکارا ترسید و با صدای لرزونی گفت: هیچ غلطی نمیتونین بکنین.
شروین چنان سیلی محکمی به صورت ناژین زد که صورتش سرخ شد. بعد گلوی ناژین رو گرفت جوری که میخواست خفش کنه.
شروین گفت: اگه یه بار دیگه زبون درازی کنی به اضافه اینکه یه بلایی سر بابات میاریم. یه بلایی سر خودتم می آریم. در ثانی تضمینی نمیدم که در برابر بلوندی و خوشگلیت هیچ عکس العملی نشون ندم( امیدوارم فهمیده باشین منظورم چیه اگه نفهمیدین تو کامنت بگین)
بعد با صدای بلند فریاد زد: فهمیدی؟؟
انگار تهدید آخر بیشتر اثر داشت چون بلافاصله ناژین سرشو تند تند به معنی فهمیدن حرف شروین نشون داد.
شهره بدو بدو اومد و گفت: شروین مامان فرح و شهاب اومدن. ولش کن باید بریم.
شروین به آرومی دستش رو از کردن ناژین برداشت. ناژین بلند شد و همراهشون رفت ولی حسابی ترسیده بود. میدونست اگه دست از پا خطا کنه بلایی بدتر از مرگ سرش میاد.
رفتن بیرون و مامان فرح وشهاب از ماشین پیاده شدن. ناژین به محض دیدن شهاب چشماش از تعجب گرد شد ولی با فشار شروین به دستش چشماش حالت عادی گرفت امکان نداشت این همون پسرس که تو فرودگاه دیده بود...
۱.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.