وقتی از نظر روحی.....)پارت ۲
#لینو
#استری_کیدز
نفس عمیقی کشید و اشکاش رو با دستش پاک کرد...
نباید از تو چشم برمیداشت...نباید تورو تنها میزاشت...نباید با گریه کردن انرژیش رو برای شاد کردن تو میگرفت...
پس بیخیال گریه شد با اینکه بغض داشت گلوش رو با خوی خشنی چنگ مینداخت اما اون باید آروم میبود...باید برای تو خوشحال میبود.
آروم از روی زمین سرد کف حمام بلند شد و به سمت در خروجی قدم هاشو از سر گرفت.
درو باز کرد و بعد از خارج شدن ازش...به در اتاقی که تو توش بودی خیره شد.
قطره اشکی از گوشه ی چشمش چکید و به در اتاقت نزدیک شد.
آروم و با تردید دستش رو روی دستگیره ی سرد در گذاشت...
نفس عمیقی کشید و دستگیره رو به سمت پایین کشید و درو باز کرد.
آروم آروم درو از چارچوب فاصله داد و قدم کوچیکی رو وارد اتاق کرد.
با دیدن تو که مثل هر دفعه که وارد اتاقت میشد، توی خودت جمع شده بودی و از شدت گریه بدنت میلرزید.
دوباره با دیدن وضعیت و حال بدت...اشک توی چشماش جمع شد.
به سمتت اومد و تورو بدون مقدمه توی بغلش فشرد...
تورو محکم به بدنش فشار داد و سرت رو روی سینش گذاشت و دستش رو لای موهات فرو برد...
چونش رو روی سرت قرار داد و اونم به اشکاش اجازه داد تا با خیال راحت بریزن.
_ شیششش..آروم باش عزیزم...چیزی نیست..چیزی نیست
بدنت میلرزید...گریه میکردی..هردوتون حالا گریه میکردین.
_ اشکالی نداره عزیزم...اشکال نداره عشق من...اشکال نداره...شیششش..آروم باش عشقم...آروم باش عزیزکم...
با صدای ضعیفی گفتی:
+ م... متاسفم....
تورو بیشتر توی آغوشش گرفت و دستاش رو دورت حصار کرد
_ نیازی به معذرت خواهی نیست عشق من...نیازی نیست باشه ؟...همه چیز درست میشه عشقم...قول میدم عزیزکم....قول میدم فرشته ی من....دخترم ترو خدا آروم باش عزیزم...گریه نکن قلبم درد میگیره خوشگلم...گریه نکن.
+ م..من...ل... لیاقتت رو...ن..ندارم
شدت ریزش اشکاش با کلماتت بیشتر میشد...
_ هی هی....عشقم...عزیزکم خوشگلم....هیچ وقت اینو نگو باشه ؟...تو زندگی منی...خوب میشیم عزیزم هر دومون خوب میشیم...خوب میشیم...قول میدم عشقم...قول میدم خوشگلم قول میدم.
_ تو تمام دارایی منی...تو تمام زندگی منی...تو تمام وجود منی عزیزم....تا وقتی تو سالم باشی...منم سالمم...تا وقتی تو خوشحال باشی منم خوشحالم عشقم....منم خوشحالم.
آروم سرت رو از سینش فاصله دادی و توی چشماش خیره شدی
#استری_کیدز
نفس عمیقی کشید و اشکاش رو با دستش پاک کرد...
نباید از تو چشم برمیداشت...نباید تورو تنها میزاشت...نباید با گریه کردن انرژیش رو برای شاد کردن تو میگرفت...
پس بیخیال گریه شد با اینکه بغض داشت گلوش رو با خوی خشنی چنگ مینداخت اما اون باید آروم میبود...باید برای تو خوشحال میبود.
آروم از روی زمین سرد کف حمام بلند شد و به سمت در خروجی قدم هاشو از سر گرفت.
درو باز کرد و بعد از خارج شدن ازش...به در اتاقی که تو توش بودی خیره شد.
قطره اشکی از گوشه ی چشمش چکید و به در اتاقت نزدیک شد.
آروم و با تردید دستش رو روی دستگیره ی سرد در گذاشت...
نفس عمیقی کشید و دستگیره رو به سمت پایین کشید و درو باز کرد.
آروم آروم درو از چارچوب فاصله داد و قدم کوچیکی رو وارد اتاق کرد.
با دیدن تو که مثل هر دفعه که وارد اتاقت میشد، توی خودت جمع شده بودی و از شدت گریه بدنت میلرزید.
دوباره با دیدن وضعیت و حال بدت...اشک توی چشماش جمع شد.
به سمتت اومد و تورو بدون مقدمه توی بغلش فشرد...
تورو محکم به بدنش فشار داد و سرت رو روی سینش گذاشت و دستش رو لای موهات فرو برد...
چونش رو روی سرت قرار داد و اونم به اشکاش اجازه داد تا با خیال راحت بریزن.
_ شیششش..آروم باش عزیزم...چیزی نیست..چیزی نیست
بدنت میلرزید...گریه میکردی..هردوتون حالا گریه میکردین.
_ اشکالی نداره عزیزم...اشکال نداره عشق من...اشکال نداره...شیششش..آروم باش عشقم...آروم باش عزیزکم...
با صدای ضعیفی گفتی:
+ م... متاسفم....
تورو بیشتر توی آغوشش گرفت و دستاش رو دورت حصار کرد
_ نیازی به معذرت خواهی نیست عشق من...نیازی نیست باشه ؟...همه چیز درست میشه عشقم...قول میدم عزیزکم....قول میدم فرشته ی من....دخترم ترو خدا آروم باش عزیزم...گریه نکن قلبم درد میگیره خوشگلم...گریه نکن.
+ م..من...ل... لیاقتت رو...ن..ندارم
شدت ریزش اشکاش با کلماتت بیشتر میشد...
_ هی هی....عشقم...عزیزکم خوشگلم....هیچ وقت اینو نگو باشه ؟...تو زندگی منی...خوب میشیم عزیزم هر دومون خوب میشیم...خوب میشیم...قول میدم عشقم...قول میدم خوشگلم قول میدم.
_ تو تمام دارایی منی...تو تمام زندگی منی...تو تمام وجود منی عزیزم....تا وقتی تو سالم باشی...منم سالمم...تا وقتی تو خوشحال باشی منم خوشحالم عشقم....منم خوشحالم.
آروم سرت رو از سینش فاصله دادی و توی چشماش خیره شدی
۵۶.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.