اولین سفر تنهایی🧡🍂p ۱۲
کوک:درست حرف بزن ه*ر*ز*ه خودتی اون دوست دخترمه
یونا:جانم دوست دخترت تا دیروز من عشقت بودم چی شد ترسیدی
کوک:عزیزم من نترسیدم میخوام زندگیم رو خودم تصمیم بگیرم نه دیگران مثل تویی که فقط میگی حرف حرفه منه
یونا:باشه برو با لیا خوش باشی
کوک:افرین حالا هم از جلوی چشمام گمشو (ادمین تون داره پاره میشه از خنده😂😅😥😑)
یونا بدون هیچ حرفی از خونه رفت بیرون
کوک:خدایا راحت شدم از دست این دختر دیوانه
کوک:خببب زنگ بزنم به لیا ببینم در چه حالی میباشد
لیا:جانم بگو
کوک:کجایی عزیزم
لیا:بارررر
کوک:جانم بار تنهایی چیکار میکنی
لیا:تنهایی سومی و جیمین هم باهامون چی میگی تو اصلا به تو چه ربطی داره
کوک:کدوم بار
لیا:به تو چه
کوک:میگم کدوم بار(با داد)
لیا:بابا یواش چه قرمز به خوشونتش میاد
کوک:گفتم بگو کدوم بار هستی
لیا:بار ستاره(از خودم در اوردم 😑)
کوک:واستا الان میام فقط اگر جیمین و سومی نباشن شب تنبیهت میکنم
لیا:مثلا چه تنبیهی
کوک:خودت خواهی دید
لیا :باشه بابا
کوک قط کردو راه افتاد سمت بار ستاره و رسید
کوک:لیا خانم سومی و جیمین کوشن یا ابلفضل لیا تو چقدر مست کردی
لیا:۲۰تا پیک الکل و ۵تا بطری شراب و ۲تا بطری ویسکی چطور (کاملا مست)
کوک:بیا بریم خونه زیاده روی کردی دختر
لیا:ولم کن بزار بیشتر بخورم (مست)
کوک لب لیا رو بوسید و رفتن توی ماشین و راه افتادن به سمت خونه
کوک:بیبی تنبیهت که یادت نرفته
لیا:کدوم (مست)
کوک:میفهمی
لیا:کوک بخدا من قلط کردم من نمیخوام نکن کوکککک(مست)
کوک:نترس بابا کاریت ندارم
رسیدن خونه
کوک لیا رو براد استایل بغل کرد و برد تو اتاق
کوک:از زیر تنبیه در میری دارم برات
لبای لیا رو بوسید بعد رفت بغلش کرد و خوابید
ویو لیا💜✝
صبح از خواب بیدار شدم و احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده و منو چسبوده به خودش برگشتم دیدم کوک هست چرا انقدر کیوت خوابیده وایی
کوک:او بیبی بیدار شدی
لیا:من اینجا چیکار میکنم
کوک:بانی کوچولو منو ببخش من نمیدونستم چیکار کنم ولی فهمیدم که تورو بیشتر از اون ه*ر*ز*ه دوست دارم
لیا:(خنده)
کوک لیا رو چسبوند ووووو ل*ب تو ل*ب شدن
لیا:دیوونه
کوک:خل تو هستم دیگه
لیا :من که واسه تو خل تر میشم
کوک:چون من بهت گفتم اینجوری باشی
لیا:(خنده)
ادامه دارد.........
اسکی ممنوع❌
یونا:جانم دوست دخترت تا دیروز من عشقت بودم چی شد ترسیدی
کوک:عزیزم من نترسیدم میخوام زندگیم رو خودم تصمیم بگیرم نه دیگران مثل تویی که فقط میگی حرف حرفه منه
یونا:باشه برو با لیا خوش باشی
کوک:افرین حالا هم از جلوی چشمام گمشو (ادمین تون داره پاره میشه از خنده😂😅😥😑)
یونا بدون هیچ حرفی از خونه رفت بیرون
کوک:خدایا راحت شدم از دست این دختر دیوانه
کوک:خببب زنگ بزنم به لیا ببینم در چه حالی میباشد
لیا:جانم بگو
کوک:کجایی عزیزم
لیا:بارررر
کوک:جانم بار تنهایی چیکار میکنی
لیا:تنهایی سومی و جیمین هم باهامون چی میگی تو اصلا به تو چه ربطی داره
کوک:کدوم بار
لیا:به تو چه
کوک:میگم کدوم بار(با داد)
لیا:بابا یواش چه قرمز به خوشونتش میاد
کوک:گفتم بگو کدوم بار هستی
لیا:بار ستاره(از خودم در اوردم 😑)
کوک:واستا الان میام فقط اگر جیمین و سومی نباشن شب تنبیهت میکنم
لیا:مثلا چه تنبیهی
کوک:خودت خواهی دید
لیا :باشه بابا
کوک قط کردو راه افتاد سمت بار ستاره و رسید
کوک:لیا خانم سومی و جیمین کوشن یا ابلفضل لیا تو چقدر مست کردی
لیا:۲۰تا پیک الکل و ۵تا بطری شراب و ۲تا بطری ویسکی چطور (کاملا مست)
کوک:بیا بریم خونه زیاده روی کردی دختر
لیا:ولم کن بزار بیشتر بخورم (مست)
کوک لب لیا رو بوسید و رفتن توی ماشین و راه افتادن به سمت خونه
کوک:بیبی تنبیهت که یادت نرفته
لیا:کدوم (مست)
کوک:میفهمی
لیا:کوک بخدا من قلط کردم من نمیخوام نکن کوکککک(مست)
کوک:نترس بابا کاریت ندارم
رسیدن خونه
کوک لیا رو براد استایل بغل کرد و برد تو اتاق
کوک:از زیر تنبیه در میری دارم برات
لبای لیا رو بوسید بعد رفت بغلش کرد و خوابید
ویو لیا💜✝
صبح از خواب بیدار شدم و احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده و منو چسبوده به خودش برگشتم دیدم کوک هست چرا انقدر کیوت خوابیده وایی
کوک:او بیبی بیدار شدی
لیا:من اینجا چیکار میکنم
کوک:بانی کوچولو منو ببخش من نمیدونستم چیکار کنم ولی فهمیدم که تورو بیشتر از اون ه*ر*ز*ه دوست دارم
لیا:(خنده)
کوک لیا رو چسبوند ووووو ل*ب تو ل*ب شدن
لیا:دیوونه
کوک:خل تو هستم دیگه
لیا :من که واسه تو خل تر میشم
کوک:چون من بهت گفتم اینجوری باشی
لیا:(خنده)
ادامه دارد.........
اسکی ممنوع❌
۷.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.