غیر تو به هیچ چیز فکر نمی کنم.
غیر تو به هیچ چیز فکر نمیکنم.
نه انتظار شنیدن سوت قطاری از جنوب را میکشم،
و نه انتظار رسیدن نامهای ناشناس!
نه آخرین زنگ کلاس مرا شاد میکند،
و نه نمره بیست ریاضی!
نه دیکتاتوری هست که مرا به بحث بیاورد.
نه انتخابی
و نه یک رای، که مرا به خیابان بکشاند.
کاری به آسمان آبی ندارم.
کاری به باران و برفش هم ندارم.
تو اینجایی
و آغوشت مرا گرم میکند.
دیگر چه میخواهم...!؟
نه انتظار شنیدن سوت قطاری از جنوب را میکشم،
و نه انتظار رسیدن نامهای ناشناس!
نه آخرین زنگ کلاس مرا شاد میکند،
و نه نمره بیست ریاضی!
نه دیکتاتوری هست که مرا به بحث بیاورد.
نه انتخابی
و نه یک رای، که مرا به خیابان بکشاند.
کاری به آسمان آبی ندارم.
کاری به باران و برفش هم ندارم.
تو اینجایی
و آغوشت مرا گرم میکند.
دیگر چه میخواهم...!؟
۳.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱