درست همین چند دقیقه پیش بود که با جیهوپ دعوا افتادم الان
درست همین چند دقیقه پیش بود که با جیهوپ دعوا افتادم الان هم باهم اومدیم بیرون و تو ماشین بودیم هوای بیرون خیلی سرد بود ولی جیهوپ بخاری رو روشن نمیکرد یه نگاهی بهش انداختم هنوز اخماش تو هم بود و بلند نفس میکشید
ا.ت. هوپ میشه انقدر بلند نفس نکشی ؟
یه نگاهی بهم کرد و جوابی نداد که دوباره صدای نفس هاشو شنیدم
ا.ت. میشه عصبی نباشی ؟
هوپ. نیستم
ا.ت. هستی ، خیلی صدای نفست بلنده
هوپ. اون صدای من نیست .
ا.ت. خب صدای منه؟
هوپ. ....
ا.ت. خب حداقل اخم نکن
من دوست ندارم اینطوری باشی
هوپ. باشه الان برات میخندم
ا.ت. اوفففف چرا امروز اینطوری شدی تو که همیشه با من مهربون بودی
هوپ. بعضی وقتا ادما حساشون عوض میشه مگه نه؟
ا.ت. خب اره ولی من به اون هوسوک عادت کردم
هوپ. بعدا راجبش صحبت میکنیم الان اومدیم بیرون تا یکم هوا بخوریم
ا.ت. حداقل بخاری رو روشن کن یخ زدم
هوپ. خیلی خب
ا.ت. ممنون
پرش زمانی به خونه رفتن
هوپی یه ربعه رفته حمام و هنوز نیومده منم تو اتاق تنها بودم نشستم رو تخت و زانو هامو جمع کردم و سرم رو گذاشتم روی پاهام و خواستم گریه کنم که حس کردم یکی بغلم کرده سرم رو اوردم بالا و دیدم هوپی
بغلم کرده
هوپ. تو که میدونی تاقت گریه هاتو ندارم پس گریه نکن
ا.ت. این گریه ها به خاطر توعه
هوپ. خب ببخشید سانشاینم
ا.ت. اشکالی نداره ولی دیگه اینطوری نباش
هوپ. باشه
ا.ت. دوست دارم
هوپ. منم
پایان💘
این فیک رو نوشتم چون میخوام حالیتون کنم که ماه بعد تولد هوسوکه و هوپیمون در خطره اگه بلای سر هوپی بیاد اول اون ارمی های که کاری نکردن رو میکشم بعد خودم رو فهمیدین؟😒
ا.ت. هوپ میشه انقدر بلند نفس نکشی ؟
یه نگاهی بهم کرد و جوابی نداد که دوباره صدای نفس هاشو شنیدم
ا.ت. میشه عصبی نباشی ؟
هوپ. نیستم
ا.ت. هستی ، خیلی صدای نفست بلنده
هوپ. اون صدای من نیست .
ا.ت. خب صدای منه؟
هوپ. ....
ا.ت. خب حداقل اخم نکن
من دوست ندارم اینطوری باشی
هوپ. باشه الان برات میخندم
ا.ت. اوفففف چرا امروز اینطوری شدی تو که همیشه با من مهربون بودی
هوپ. بعضی وقتا ادما حساشون عوض میشه مگه نه؟
ا.ت. خب اره ولی من به اون هوسوک عادت کردم
هوپ. بعدا راجبش صحبت میکنیم الان اومدیم بیرون تا یکم هوا بخوریم
ا.ت. حداقل بخاری رو روشن کن یخ زدم
هوپ. خیلی خب
ا.ت. ممنون
پرش زمانی به خونه رفتن
هوپی یه ربعه رفته حمام و هنوز نیومده منم تو اتاق تنها بودم نشستم رو تخت و زانو هامو جمع کردم و سرم رو گذاشتم روی پاهام و خواستم گریه کنم که حس کردم یکی بغلم کرده سرم رو اوردم بالا و دیدم هوپی
بغلم کرده
هوپ. تو که میدونی تاقت گریه هاتو ندارم پس گریه نکن
ا.ت. این گریه ها به خاطر توعه
هوپ. خب ببخشید سانشاینم
ا.ت. اشکالی نداره ولی دیگه اینطوری نباش
هوپ. باشه
ا.ت. دوست دارم
هوپ. منم
پایان💘
این فیک رو نوشتم چون میخوام حالیتون کنم که ماه بعد تولد هوسوکه و هوپیمون در خطره اگه بلای سر هوپی بیاد اول اون ارمی های که کاری نکردن رو میکشم بعد خودم رو فهمیدین؟😒
۳.۴k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.