Ugly fan and hot fucker(پارت ۶)
کار میکرد که در آخر چی بشه؟!...قلبش تا آخر اینطور سرد باقی میموند و در آخر با
میلیون ها فن کلی پول پارو میکرد!..و باز تهش چی بود؟...همه پوال رو با خودش به گور میبرد..؟!
دستی الی موهاش کشید... برای آزاد کردن افکار تخمیش کمی تفریح بدک
نبود...یه رابطه خشن چیزی بود که االن بعد از مدت ها کار کردن میتونست کمی
روحش رو به آرامش برسونه!
با پوزخندی که رو لبش نقش بسته بود شیر آب رو بست و لحظه بعد از
دستشویی خارج شد!
خبری از منیجرش نبود..دستاش رو تو جیب شلوار راحتیش فرو کرد و با دیدن
شماره ای که رو میز بود تک خندی زد...تک خندی که جا اینکه خوشحال به نظر
برسه عصبی بود و لحظه بعد زمزمه کرد
_اوه عالی شد!
☁Ugly Fan And Hot Fucker☁
نمیدونست دقیقا چند دقیقه به کاغذی که تو دستش بود زل زده بود!
فرمی از بیوگرافی کامل رییس جدیدش...کسی که قرار بود براش رانندگی
کنه...بیوگرافی کیم تهیونگ!
نفسش گرفته بود و دروغ نبود اگه میگفت دلش میخواست بزنه زیر گریه...چرا که
حس میکرد واقعا داره خواب میبینه!
جئون جونگکوکی که حاضر بود در قبال یک ثانیه دیدن تهیونگ نصف عمرش رو
بده حاال شانس بهش رو کرده بود و قرار بود رانندش بشه؟!
_چطوره؟...موافقی؟
جونگکوک سرش رو باال گرفت و به رییسش زل زد...مگه میشد موافقت نکنه؟!
از جاش بلند شد و در حالی که هنوز آثاری از انجماد درش احساس میشد تند تند
شروع کرد به تعظیم کردن
_موافقم...از موافقم موافق ترم!
رییسش به حالت شیرین حرف زدن پسر روبه روش خندش گرفت...جونگکوک
همیشه همینطور مثل کف دست رو بود...همه احساساتش رو نشون میداد و
رییسش واقعا از این اخالق جونگکوک لذت میبرد!
پسر صاف و ساده ای مثل اون مطمینا لیاقت اینو داشت که راننده مرد بزرگی مثل کیم تهیونگ باشه؟
میلیون ها فن کلی پول پارو میکرد!..و باز تهش چی بود؟...همه پوال رو با خودش به گور میبرد..؟!
دستی الی موهاش کشید... برای آزاد کردن افکار تخمیش کمی تفریح بدک
نبود...یه رابطه خشن چیزی بود که االن بعد از مدت ها کار کردن میتونست کمی
روحش رو به آرامش برسونه!
با پوزخندی که رو لبش نقش بسته بود شیر آب رو بست و لحظه بعد از
دستشویی خارج شد!
خبری از منیجرش نبود..دستاش رو تو جیب شلوار راحتیش فرو کرد و با دیدن
شماره ای که رو میز بود تک خندی زد...تک خندی که جا اینکه خوشحال به نظر
برسه عصبی بود و لحظه بعد زمزمه کرد
_اوه عالی شد!
☁Ugly Fan And Hot Fucker☁
نمیدونست دقیقا چند دقیقه به کاغذی که تو دستش بود زل زده بود!
فرمی از بیوگرافی کامل رییس جدیدش...کسی که قرار بود براش رانندگی
کنه...بیوگرافی کیم تهیونگ!
نفسش گرفته بود و دروغ نبود اگه میگفت دلش میخواست بزنه زیر گریه...چرا که
حس میکرد واقعا داره خواب میبینه!
جئون جونگکوکی که حاضر بود در قبال یک ثانیه دیدن تهیونگ نصف عمرش رو
بده حاال شانس بهش رو کرده بود و قرار بود رانندش بشه؟!
_چطوره؟...موافقی؟
جونگکوک سرش رو باال گرفت و به رییسش زل زد...مگه میشد موافقت نکنه؟!
از جاش بلند شد و در حالی که هنوز آثاری از انجماد درش احساس میشد تند تند
شروع کرد به تعظیم کردن
_موافقم...از موافقم موافق ترم!
رییسش به حالت شیرین حرف زدن پسر روبه روش خندش گرفت...جونگکوک
همیشه همینطور مثل کف دست رو بود...همه احساساتش رو نشون میداد و
رییسش واقعا از این اخالق جونگکوک لذت میبرد!
پسر صاف و ساده ای مثل اون مطمینا لیاقت اینو داشت که راننده مرد بزرگی مثل کیم تهیونگ باشه؟
۷.۱k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.