Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
مائده:توجه کنه یا نکنه به تو ربطی نداره
اریا:اره بع من ربطی نداره ولی یک چیز هایی به تو ربط داره
مائده:چی؟
اریا:اینک ناحق صیغه برهان شدی
مائده:ناحق؟یعنی چی؟درست صحبت کن بیبینم
اریا:اصلا بابا برهان باباتو نکشته یکی دیگ کشته گردن بابات انداخته
مائده:کی؟
اریا:نمدونم من تا همین قدر خبر دارم
مائده:میگم اگه بیشتر میدونی تروخدا بگو
اریا:من نمدونم ولی یک بنده خدا خوب میدونه شمارشو مینویسم میزارم تو کمد دستشویی وردار تو زیرزمین یک تلفن قدیمی هست اونو همون پایین وصل کن و زنگ بزن
همینو گفت رفت بعد نیم ساعت اریا رفت دستشویی امد بیرون منم رفتم از تو دستشویی شماره رو ورداشتم
(شب)
با درد زیرشکمم بیدارشدم اخه باز با برهان رابطه داشتم اروم اروم رفتم تو زیرزمین برق نداشت و بجاش چراغ قوه روشن کردم دنبال تلفن میگشتم ک پیداش کردم ورداشتم و دنبال سیمش گشتم و موفق شدم پیداش کردم وصل ک شد شماره گرفتم ک یک خانومی ورداشت
خانومه:علو بله؟
مائده: سلام خانوم ببخشید من مائده هستم اقا اریا بهم شمارتون داد(اروم)
خانومه: مائده خوبی؟
مائده: شما منو میشناسید؟
خانومه: مگه میشه نشناستم تو دختر زهرا
مائده: ببخشید من زیاد نمتونم باهاتون صحبت کنم امدم درمورد اون قضیه ک حتما اریا بهتون گفته صحبت کنم
خانومه: پشت تلفن نمیشه بگم میدونم نمتونی بیرون از خونه بیایی ولی یک جوری برهان راضی کن بیاد روستا عارفون و بعد به ادرس
تا امدم بقیشو بگه با لگد برهان جاخوردم،برهان گوشی رو ورداشت
برهان:الو الو کییی تو
خانومه گوشی رو قطع کرد برهان امد طرفم موهامو مشت کرد و منو به زمین ها میکشوند بدنم کشیده میشد به زمین موهام دردمیگرفت
مائده:غلط کردم تروخدااااا ولل کنن
برهان:زنده زنده چالت میکنم فهمیدییییی(باداد)
منو کرد تو اتاق بعدش اریا رو کتک زد مامانشو اریا رو پرت کرد بیرون و امد پیش من،دستشو بلند کرد ک بزنه منو ک پشیمون شد لباس هاشو تنش کرد رفت کلا شاخ هام درامده بودن چرا این رفت؟چرا منو کتک نزد؟
بگید تاالان رمان چطور بود و اینک رمان پارت بعدی میره تو هیجان انگیز و معمایی ممنون میشم حمایتم کنید بوسس بهتوننن
مائده:توجه کنه یا نکنه به تو ربطی نداره
اریا:اره بع من ربطی نداره ولی یک چیز هایی به تو ربط داره
مائده:چی؟
اریا:اینک ناحق صیغه برهان شدی
مائده:ناحق؟یعنی چی؟درست صحبت کن بیبینم
اریا:اصلا بابا برهان باباتو نکشته یکی دیگ کشته گردن بابات انداخته
مائده:کی؟
اریا:نمدونم من تا همین قدر خبر دارم
مائده:میگم اگه بیشتر میدونی تروخدا بگو
اریا:من نمدونم ولی یک بنده خدا خوب میدونه شمارشو مینویسم میزارم تو کمد دستشویی وردار تو زیرزمین یک تلفن قدیمی هست اونو همون پایین وصل کن و زنگ بزن
همینو گفت رفت بعد نیم ساعت اریا رفت دستشویی امد بیرون منم رفتم از تو دستشویی شماره رو ورداشتم
(شب)
با درد زیرشکمم بیدارشدم اخه باز با برهان رابطه داشتم اروم اروم رفتم تو زیرزمین برق نداشت و بجاش چراغ قوه روشن کردم دنبال تلفن میگشتم ک پیداش کردم ورداشتم و دنبال سیمش گشتم و موفق شدم پیداش کردم وصل ک شد شماره گرفتم ک یک خانومی ورداشت
خانومه:علو بله؟
مائده: سلام خانوم ببخشید من مائده هستم اقا اریا بهم شمارتون داد(اروم)
خانومه: مائده خوبی؟
مائده: شما منو میشناسید؟
خانومه: مگه میشه نشناستم تو دختر زهرا
مائده: ببخشید من زیاد نمتونم باهاتون صحبت کنم امدم درمورد اون قضیه ک حتما اریا بهتون گفته صحبت کنم
خانومه: پشت تلفن نمیشه بگم میدونم نمتونی بیرون از خونه بیایی ولی یک جوری برهان راضی کن بیاد روستا عارفون و بعد به ادرس
تا امدم بقیشو بگه با لگد برهان جاخوردم،برهان گوشی رو ورداشت
برهان:الو الو کییی تو
خانومه گوشی رو قطع کرد برهان امد طرفم موهامو مشت کرد و منو به زمین ها میکشوند بدنم کشیده میشد به زمین موهام دردمیگرفت
مائده:غلط کردم تروخدااااا ولل کنن
برهان:زنده زنده چالت میکنم فهمیدییییی(باداد)
منو کرد تو اتاق بعدش اریا رو کتک زد مامانشو اریا رو پرت کرد بیرون و امد پیش من،دستشو بلند کرد ک بزنه منو ک پشیمون شد لباس هاشو تنش کرد رفت کلا شاخ هام درامده بودن چرا این رفت؟چرا منو کتک نزد؟
بگید تاالان رمان چطور بود و اینک رمان پارت بعدی میره تو هیجان انگیز و معمایی ممنون میشم حمایتم کنید بوسس بهتوننن
۸.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.