پارت نمد چند
پارت نمد چند
رفتم پیش ریکو نشستم پیش تختش و سرشو ناز میکردم و بهش نگاه میکردم مدام تو فکرش بودم باسن کمش این همه سختی
براش خیلی زیاده
از دید ریکو
خیلی خسته بودم ولی بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت ران بود که داشت منو نگاه میکرد و سرمو ناز میکرد دلم نمیخواست بلند بشم میخواستم پیشش بشینم و هیچ جایی نرم
ریندو اومد تو اتاق : پاشین بیا.....
حرفش با دیدنمون قط شد ولی ادامه داد
ریندو : ران سانزو اومده بیاین اینجا
ران : باشه تو برو منم میام
رین رفت
ران : پرنسس کوچولو تو توی اتاق بمون تا من برم اون پسمکو دک کنم
ریکو : ولی .....
حرفم با بوسه ی ران قط شد
ران : همینجا بمون سانزو نباید پرنسسمو ببینه
قرمز شده بودم
ریکو : ب......با....شه
و ران از اتاق رفت
رفتم سمت میزم برگه ای که روش خوابم برد عوض شده بود و دفترم جای دیگه ای بود یعنی ران خوندش
از دید ران
رفتم بیرون و با یه پشمک متحرک مواجه شدم
ران : عه سلام پشمک
سان : عه سلام موز
رین : بهتر نیست اینط،،،،
ران و سان : تو ساکت بلوبریییی
رین : بلوبری عمته 💢
سان : عمه ی اون عمه ی تو هم هس
رین : مهم نیست اصلا عمه نداریم
ران : بش کنین حیوونا
رین : حیوون خودتی
ران : به تو رفتم
سان : دمت گرممممم ( داره ریسه میره )
ران : تو ساکت پشمک متحرک
رین : برای چی اومدی پشمک
سان : هیچی اومدم اذیتتون کنم
از دید ریکو
انگار خیلی داشت بهشون خوش میگذشت خیلی دوست داشتم ببینیمشون آروم از اتاق رفتم بیرون و آروم رفتم سمت پله ها که یه پسر مو صورتی که کتاره دهنش زخم بود دیدم یکم ترسناک بود
از دید سانزو
بعد کلی جنگ و دعوا حس کردم یکی داره نگامون میکنه رفتم سمت طبقه ی بالا که یه دختر دیدم ران و ریندو هم پشت سرم بودن دختره بدون اینکه چیزی بگه رفت پشت ران اخلاقش مثل دختر بچه هاس
سان : ایشون کین
ران : فضولی
رین : دوست دختر ران
دختره قرمز شد ولی ران نه
ران : خفه بلوبری
خلاصه کل کل ها ادامه داشت و ریکو هم پشت ران بود و فقط نگاه میکرد
سان : خانوم کوچولو نمیخواد اسمشو بگه
ریکو : به توچه توتفرنگی
ران و ریندو ریسه میرفتن
ران : دمت گرممممم خوب زدی تو برجکششششش
سان : شما دوتا خفه 💢
ران : نشیم ( خنده )
رین : سنجو چطوره
سان : خوبه
خلاصه بعد کلی کل کل و خنده سانزو اسم ریکو رو نفهمید و شب رفت
رفتم پیش ریکو نشستم پیش تختش و سرشو ناز میکردم و بهش نگاه میکردم مدام تو فکرش بودم باسن کمش این همه سختی
براش خیلی زیاده
از دید ریکو
خیلی خسته بودم ولی بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت ران بود که داشت منو نگاه میکرد و سرمو ناز میکرد دلم نمیخواست بلند بشم میخواستم پیشش بشینم و هیچ جایی نرم
ریندو اومد تو اتاق : پاشین بیا.....
حرفش با دیدنمون قط شد ولی ادامه داد
ریندو : ران سانزو اومده بیاین اینجا
ران : باشه تو برو منم میام
رین رفت
ران : پرنسس کوچولو تو توی اتاق بمون تا من برم اون پسمکو دک کنم
ریکو : ولی .....
حرفم با بوسه ی ران قط شد
ران : همینجا بمون سانزو نباید پرنسسمو ببینه
قرمز شده بودم
ریکو : ب......با....شه
و ران از اتاق رفت
رفتم سمت میزم برگه ای که روش خوابم برد عوض شده بود و دفترم جای دیگه ای بود یعنی ران خوندش
از دید ران
رفتم بیرون و با یه پشمک متحرک مواجه شدم
ران : عه سلام پشمک
سان : عه سلام موز
رین : بهتر نیست اینط،،،،
ران و سان : تو ساکت بلوبریییی
رین : بلوبری عمته 💢
سان : عمه ی اون عمه ی تو هم هس
رین : مهم نیست اصلا عمه نداریم
ران : بش کنین حیوونا
رین : حیوون خودتی
ران : به تو رفتم
سان : دمت گرممممم ( داره ریسه میره )
ران : تو ساکت پشمک متحرک
رین : برای چی اومدی پشمک
سان : هیچی اومدم اذیتتون کنم
از دید ریکو
انگار خیلی داشت بهشون خوش میگذشت خیلی دوست داشتم ببینیمشون آروم از اتاق رفتم بیرون و آروم رفتم سمت پله ها که یه پسر مو صورتی که کتاره دهنش زخم بود دیدم یکم ترسناک بود
از دید سانزو
بعد کلی جنگ و دعوا حس کردم یکی داره نگامون میکنه رفتم سمت طبقه ی بالا که یه دختر دیدم ران و ریندو هم پشت سرم بودن دختره بدون اینکه چیزی بگه رفت پشت ران اخلاقش مثل دختر بچه هاس
سان : ایشون کین
ران : فضولی
رین : دوست دختر ران
دختره قرمز شد ولی ران نه
ران : خفه بلوبری
خلاصه کل کل ها ادامه داشت و ریکو هم پشت ران بود و فقط نگاه میکرد
سان : خانوم کوچولو نمیخواد اسمشو بگه
ریکو : به توچه توتفرنگی
ران و ریندو ریسه میرفتن
ران : دمت گرممممم خوب زدی تو برجکششششش
سان : شما دوتا خفه 💢
ران : نشیم ( خنده )
رین : سنجو چطوره
سان : خوبه
خلاصه بعد کلی کل کل و خنده سانزو اسم ریکو رو نفهمید و شب رفت
۱۰.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.