پارت ۵۴ ازدواج اجباری
پارت ۵۴ ازدواج اجباری
ادمینتون: ا/ت هیونجین و انایتا رفتن خونهی خالهی ا/ت و همه چیز رو برای اون تعریف کرده و رفتن بیرون بستنی خوردن رفتن خونه هاشون
هیونجین رفتن اتاقش خوابید بقیه هم خوابیدن و ا/ت داخل اتاقش داشت گریه میکرد که یهو شوگا امد داخل اتاق
× داری گریه میکنی
- برات مهمه
× امشب اینجا میخوابی
- نه میخوام برم اتاق هیونجین
× اها
- به اجوما میگم فردا یکی از اتاقای مهمون رو برات اماده کنن
× باشه
( فردا )
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ویو ا/ت
بیدار شدم ساعت ۲ بود رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و روی تخت تراز کشیدم
راستی من مدرسه نمیرم و بجاش مجازی میخونم و معلم خصوصی گرفتم
رفتم پایین که دیدم عمو و زن عمو و شوگا وسایلشونو جمع کردن دارن میرم
- جایی میرین
پدرش. اره دخترم گفتم دیگه بیشتر مزاحمتون نشیم و بریم و اینکه تو و شوگا جدا شدین بهتر همو زیاد نبینین
- هرجور راحتین مرین آمریکا
مادرش. نه شوگا یه خونه خرید میریم اونجا زندگی کنیم
مادرش. من که گفتم مزاحم نیستین ولی هرجور صلاح میدونین
پدرت. میام بیشت داداش
پدرش. قدمت سر چشم
همه: خداحافظ
-------------------------------------------------------------------
ویو ا/ت
ساعت ۴ بود و ساعت ۷ باید میرفتیم مهمونی
منم رفتم یه دوش ۴۷ دقیقهای گرفتم و امدم بیرون ساعت ۴۸:«۴ دقیقه بود منم سری موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم و شروع کردم میکاپ کردن
ویو جونگکوک
امروز روز من بود خیلی خوشحال بودم که قرار ا/ت بیاد من عاشق ا/تم ولی خوب ازدواج کرد و الان حامله هست و برای من اصلا مهم نیست که حامله باشه یا نه فقط ا/ت رو دوست دارم
پس اماده شدم برای امشب
ویو شوگا
نمیدونم چرا ولی خوب ا/ت از چشمم افتاده و فقط لارا رو میبینم امشب هم قرار بریم مهمونی و زیاد از جونگکوک خوشم نمیاد کم کم داشتم اماده میشدم
ادمینتون: ا/ت هیونجین و انایتا رفتن خونهی خالهی ا/ت و همه چیز رو برای اون تعریف کرده و رفتن بیرون بستنی خوردن رفتن خونه هاشون
هیونجین رفتن اتاقش خوابید بقیه هم خوابیدن و ا/ت داخل اتاقش داشت گریه میکرد که یهو شوگا امد داخل اتاق
× داری گریه میکنی
- برات مهمه
× امشب اینجا میخوابی
- نه میخوام برم اتاق هیونجین
× اها
- به اجوما میگم فردا یکی از اتاقای مهمون رو برات اماده کنن
× باشه
( فردا )
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ویو ا/ت
بیدار شدم ساعت ۲ بود رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و روی تخت تراز کشیدم
راستی من مدرسه نمیرم و بجاش مجازی میخونم و معلم خصوصی گرفتم
رفتم پایین که دیدم عمو و زن عمو و شوگا وسایلشونو جمع کردن دارن میرم
- جایی میرین
پدرش. اره دخترم گفتم دیگه بیشتر مزاحمتون نشیم و بریم و اینکه تو و شوگا جدا شدین بهتر همو زیاد نبینین
- هرجور راحتین مرین آمریکا
مادرش. نه شوگا یه خونه خرید میریم اونجا زندگی کنیم
مادرش. من که گفتم مزاحم نیستین ولی هرجور صلاح میدونین
پدرت. میام بیشت داداش
پدرش. قدمت سر چشم
همه: خداحافظ
-------------------------------------------------------------------
ویو ا/ت
ساعت ۴ بود و ساعت ۷ باید میرفتیم مهمونی
منم رفتم یه دوش ۴۷ دقیقهای گرفتم و امدم بیرون ساعت ۴۸:«۴ دقیقه بود منم سری موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم و شروع کردم میکاپ کردن
ویو جونگکوک
امروز روز من بود خیلی خوشحال بودم که قرار ا/ت بیاد من عاشق ا/تم ولی خوب ازدواج کرد و الان حامله هست و برای من اصلا مهم نیست که حامله باشه یا نه فقط ا/ت رو دوست دارم
پس اماده شدم برای امشب
ویو شوگا
نمیدونم چرا ولی خوب ا/ت از چشمم افتاده و فقط لارا رو میبینم امشب هم قرار بریم مهمونی و زیاد از جونگکوک خوشم نمیاد کم کم داشتم اماده میشدم
۱۶.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.