P40<br>
P40<br>
#همخونه_شیطون_من<br>
<br>
خوب ا. تتتت سریع تر اماده شو دیگه دیرمون میشه هاااا<br>
با شنیدن صدای ته ب خودم اومدمو از پله ها پایین رفتم تا کفشامو بپوشم:من امااادمممممم<br>
صدای بسته شدن در اتاق رو شنیدم که توسط ته بسته شد و طرف پله ها قدم برداشت<br>
ته:ا.ت میگم ما ک دا... <br>
تا نگاهش بهم افتاد بقیه حرفشو ادامه نداد <br>
ته:ا.ت بابا این یه مهمونی سادست چرا دوست داری چشم همه روت باشه عااااا زود باش برو عوضش کن<br>
ا. ت:اما ته تو ک میدونی همین الانشم دیر کردیم ( نیشخند)<br>
<br>
ته پوفی کشید و سمتم راه افتاد و منم پشت سرش قدم برداشتم<br>
<br>
سوار ماشین شدیم ک ته راه افتاد و ب عمارت بزرگی رسیدیم و بعد پارک کردن ماشین این من بودم ک دستم رو دور بازوش حلقه کرده بودم <br>
<br>
بعداز در ورودی وارد جمعی شلوغ شدیم ک سنگینی نگاهای خیلی زیاد رو ، رو خودمون حس میکردم ولی ته بیخیال بود و این باعث میشد منم زیاد جدی نگیرمش<br>
<br>
همه اعضا دور ی میز بزرگ جمع شده بودن ک مام بهشون ملحق شدیم ولی مثل اینکه یکی کم بود و بعد برانداز کردن فهمیدم جین نیومده چون همه مشغول صحبت کردن بودن بیخیالش شدم و چشمم ب جیهوپ خورد ک داشت خندشو بزور کنترل میکرد
#همخونه_شیطون_من<br>
<br>
خوب ا. تتتت سریع تر اماده شو دیگه دیرمون میشه هاااا<br>
با شنیدن صدای ته ب خودم اومدمو از پله ها پایین رفتم تا کفشامو بپوشم:من امااادمممممم<br>
صدای بسته شدن در اتاق رو شنیدم که توسط ته بسته شد و طرف پله ها قدم برداشت<br>
ته:ا.ت میگم ما ک دا... <br>
تا نگاهش بهم افتاد بقیه حرفشو ادامه نداد <br>
ته:ا.ت بابا این یه مهمونی سادست چرا دوست داری چشم همه روت باشه عااااا زود باش برو عوضش کن<br>
ا. ت:اما ته تو ک میدونی همین الانشم دیر کردیم ( نیشخند)<br>
<br>
ته پوفی کشید و سمتم راه افتاد و منم پشت سرش قدم برداشتم<br>
<br>
سوار ماشین شدیم ک ته راه افتاد و ب عمارت بزرگی رسیدیم و بعد پارک کردن ماشین این من بودم ک دستم رو دور بازوش حلقه کرده بودم <br>
<br>
بعداز در ورودی وارد جمعی شلوغ شدیم ک سنگینی نگاهای خیلی زیاد رو ، رو خودمون حس میکردم ولی ته بیخیال بود و این باعث میشد منم زیاد جدی نگیرمش<br>
<br>
همه اعضا دور ی میز بزرگ جمع شده بودن ک مام بهشون ملحق شدیم ولی مثل اینکه یکی کم بود و بعد برانداز کردن فهمیدم جین نیومده چون همه مشغول صحبت کردن بودن بیخیالش شدم و چشمم ب جیهوپ خورد ک داشت خندشو بزور کنترل میکرد
۳.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.