قرار بود شبها ماه را به آغوشت بدوزم تا چشمانت درتاریکی گم نشوند وستاره ها را به پیراهنت بند بزنم تا باهرتپشت چشمک بزنند !قراربود درکوچه ی عطرت شب را جا بگذارم برای صبح هایی که هیچ وقت نیامد