هانی بال پارت دهم
نگاه تهیونگ ( مثل عکس فیکه ) ولی یکم دیوثانه و خشن تر .
یهو اونو دیدم نگاهش ترسناک تر از قبل بود چند قدم رفتم عقب و اب دهنمو قورت دادم
- ش..شما؟
جنیکا زد تو پیشونیش انگار ریدم
کیفمو تو دستم فشار دادم که اومد سمتم
+ رییس جدیدت
- جانم؟
رییس جمهور: هاها ( مثلا خنده پیرمردانه ) کیم تهیونگ بهترین کمپانی رو داره سلبریتی های معروف زیر دستشن
+ شکست نفسی میفرمایید قربان
رییسجمهور: دیگه کارمون تموم شده میتونید تشریف ببرید خانم ا.ت و اقای تهیونگ من باید یه سری کار انجام بدم.
بعد تعظیم و خداحافظی با همه خانوادش سریع دستی کلافه کشیدم تو موهام و برگشتم سمت جنیکا
- معامله کنسله
+ نمیتونی کنسلش کنی لیدی ،
- میتونم خوبم میتونم پس کنسله
+ مثل اینکه قرار داد کامل نخوندی . امشب میای امارتم قرار داد و قوانین رو حالیت میکنم
جنیکا از حرف زدنش ترسید و سریع زد به چاک دختره احمق
تهیونگ ویو
وقتی دیدم با نفرت به جنیکا نگاه کرد نیشخندی زدم و بازوشو گرفتم و با شتاب از دستم در رفت
یکی از بادیگارداش جلوم ایستاد
بی توجه به چیزی با تفنگ کنار جیب شلوارم شلیک کردم به زانوش که ا.ت از شدت ترس و نگرانی بخاطرش دستمو گرفته بود عصبی شدم چون برده هام حق نداشتن بر مردی نگران بشن با همون اصرار هایی که میکرد زدم زیر گوشش خورد به بدنه ماشین
ا.ت ویو
سوزشی روی صورتم حس کردم
اون بهم سیلی زد.. گوشه لبم زخم شده بغضمو قورت دادم و اخمی رو صورتم بود ولی نگاهی بهش نکردم حس میکنم غرورم شکست و دستم مشت کردم سریع اوردم بالا که بزنمش مچ دستم گرفت .. باورم نمیشه که اینکارو کرد من که رده بالایی از تکفاندو بودم
+ تو آدم نمیشی نه؟ خودم آدمت میکنم
- هوی حرف دهنتو بفهم مگه بردتم
+ معلومه.
با تاییدش دنیا رو سرم خراب شد فقط کوکی رو میخواستم کوکی من.. کجایی
بغضم گرفته بود سرمو بالا گرفتم تا گریه نکنم
سوار ماشینش شدم و تمام مدت سکوت بین ما بود که یهو سکوت شکست
+ چند تا قانون رو الان میگم ، قانون اول دخترای من حق ندارن طرف مردی بزن اگه همکارشون بوده فقط سلام علیک. قانون دوم دختر من نباید سرپیچی کنه چون از لذت هرشبش محروم میشه
- لذت..چی چی ؟؟
+ هرشب قراره زیر یکی از رییسای هر شرکت باشی کوچولو
- نگهدار.
+ خفه شو.
- گفتم نگهدارر مگه کری ؟؟؟ منو چی دیدی هرزه؟؟ هرشب زیر یکی؟؟ عمرا.
+ باز دلت کتک میخواد بزار برسیم میدونم چیکارت کنم
با این حرفش خیلی ترسیدم و اروم هق هق میزدم با اینکه میشنید ولی براش و حتی بر خودم مهم هم نبود
(پرش زمانی به امارت بزرگ )
ماشینو کنار خونه کنار باغ بزرگ بهتره بگم و کنار ماشینای دیگش پارک کرد و پیاده شد
حتی حرکاتش ترسناک بودن چه برسه به خودش
از ماشین پیاده شدم و به کاخ .. نه نه یعنی امارت نگاه کردم
~ میدونستی امشب شب جمعس؟
- خب؟ به کیفم.؟
~ زبون دراز شدی ا.ت
- شما رییسمی پس باید احترام هم بزاری. خانم ا.ت!
~ باشه خانم ا.ت
تهیونگ ویو
وقتی کاری کردم که فقط ددی صدام بزنی میبینیم احترام کی میزاره بدنت کلی پول می ارزه پس چرا خودم اول امتحان نکنمش.
راوی : ا.ت و تهیونگ وارد عمارت شدن خدمتکارا یا بهتره بگم برده ها جلو تهیونگ و ا.ت ادای احترام کردن ، که یهو . . . .
شرط ۲۵ تا لایک
۲۵ تا کامنت و فالو ، تو ازمون موفق باشید
یهو اونو دیدم نگاهش ترسناک تر از قبل بود چند قدم رفتم عقب و اب دهنمو قورت دادم
- ش..شما؟
جنیکا زد تو پیشونیش انگار ریدم
کیفمو تو دستم فشار دادم که اومد سمتم
+ رییس جدیدت
- جانم؟
رییس جمهور: هاها ( مثلا خنده پیرمردانه ) کیم تهیونگ بهترین کمپانی رو داره سلبریتی های معروف زیر دستشن
+ شکست نفسی میفرمایید قربان
رییسجمهور: دیگه کارمون تموم شده میتونید تشریف ببرید خانم ا.ت و اقای تهیونگ من باید یه سری کار انجام بدم.
بعد تعظیم و خداحافظی با همه خانوادش سریع دستی کلافه کشیدم تو موهام و برگشتم سمت جنیکا
- معامله کنسله
+ نمیتونی کنسلش کنی لیدی ،
- میتونم خوبم میتونم پس کنسله
+ مثل اینکه قرار داد کامل نخوندی . امشب میای امارتم قرار داد و قوانین رو حالیت میکنم
جنیکا از حرف زدنش ترسید و سریع زد به چاک دختره احمق
تهیونگ ویو
وقتی دیدم با نفرت به جنیکا نگاه کرد نیشخندی زدم و بازوشو گرفتم و با شتاب از دستم در رفت
یکی از بادیگارداش جلوم ایستاد
بی توجه به چیزی با تفنگ کنار جیب شلوارم شلیک کردم به زانوش که ا.ت از شدت ترس و نگرانی بخاطرش دستمو گرفته بود عصبی شدم چون برده هام حق نداشتن بر مردی نگران بشن با همون اصرار هایی که میکرد زدم زیر گوشش خورد به بدنه ماشین
ا.ت ویو
سوزشی روی صورتم حس کردم
اون بهم سیلی زد.. گوشه لبم زخم شده بغضمو قورت دادم و اخمی رو صورتم بود ولی نگاهی بهش نکردم حس میکنم غرورم شکست و دستم مشت کردم سریع اوردم بالا که بزنمش مچ دستم گرفت .. باورم نمیشه که اینکارو کرد من که رده بالایی از تکفاندو بودم
+ تو آدم نمیشی نه؟ خودم آدمت میکنم
- هوی حرف دهنتو بفهم مگه بردتم
+ معلومه.
با تاییدش دنیا رو سرم خراب شد فقط کوکی رو میخواستم کوکی من.. کجایی
بغضم گرفته بود سرمو بالا گرفتم تا گریه نکنم
سوار ماشینش شدم و تمام مدت سکوت بین ما بود که یهو سکوت شکست
+ چند تا قانون رو الان میگم ، قانون اول دخترای من حق ندارن طرف مردی بزن اگه همکارشون بوده فقط سلام علیک. قانون دوم دختر من نباید سرپیچی کنه چون از لذت هرشبش محروم میشه
- لذت..چی چی ؟؟
+ هرشب قراره زیر یکی از رییسای هر شرکت باشی کوچولو
- نگهدار.
+ خفه شو.
- گفتم نگهدارر مگه کری ؟؟؟ منو چی دیدی هرزه؟؟ هرشب زیر یکی؟؟ عمرا.
+ باز دلت کتک میخواد بزار برسیم میدونم چیکارت کنم
با این حرفش خیلی ترسیدم و اروم هق هق میزدم با اینکه میشنید ولی براش و حتی بر خودم مهم هم نبود
(پرش زمانی به امارت بزرگ )
ماشینو کنار خونه کنار باغ بزرگ بهتره بگم و کنار ماشینای دیگش پارک کرد و پیاده شد
حتی حرکاتش ترسناک بودن چه برسه به خودش
از ماشین پیاده شدم و به کاخ .. نه نه یعنی امارت نگاه کردم
~ میدونستی امشب شب جمعس؟
- خب؟ به کیفم.؟
~ زبون دراز شدی ا.ت
- شما رییسمی پس باید احترام هم بزاری. خانم ا.ت!
~ باشه خانم ا.ت
تهیونگ ویو
وقتی کاری کردم که فقط ددی صدام بزنی میبینیم احترام کی میزاره بدنت کلی پول می ارزه پس چرا خودم اول امتحان نکنمش.
راوی : ا.ت و تهیونگ وارد عمارت شدن خدمتکارا یا بهتره بگم برده ها جلو تهیونگ و ا.ت ادای احترام کردن ، که یهو . . . .
شرط ۲۵ تا لایک
۲۵ تا کامنت و فالو ، تو ازمون موفق باشید
۱۰.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.