p10
چشمامو باز کردم...
ساعت ۷ شب بود....
صدای بارون و هوای گرفته تو گوشم پیچید....
با یاد آوری اتفاقات چند دقیقه پیش...
لبخند غمگینی روی لبم نشست....
دیروز این موقع براش اسپرسو درست کردم....
گوشیمو برداشتم...
۱۷ تا زنگ از تهیونگ؟
به پنجره ی بارون زده خیره شدم و با لرزش دستم فهمیدم گوشیم داره ویبره میره....
)kim💗(
با دیدن اسمش اشک دور چشمام حلقه زد.....
چند بار همینجوری زنگ زد و من جواب ندادم....
پیامک: ات یا جوابمو میدی یا میام جلوی اتاقت.....
و بازم زنگ زد..... ولی جواب ندادم و به پنجره خیره شدم....
۵ دقیقه گذشت و با صدای کوبیده شدن در برگشتم....
ترس تمام وجودمو فرا گرفت....
چون اینجا خوابگاه بود و بقیه اتاقای دیگه همه دانشجو بودن....
نمیخواستم براشون ایجاد مزاحمت بشه....
همونطور داشت درو میکوبید.....
رفتم و در و آروم باز کردم.....
سمتم هجوم اورد و در و بست....
_چرا جواب تلفنامو نمیدی؟هااا(داد)
+تو .... خودت نامزد داری...... برو پیش اون...
_وقتی چیزیو نمیدونی حرف نزن..... اون فقط دختر عمومه....
+هه دختر عمو تو خونه پسر عمو اونم تنها چیکار میکنه؟
خودش گفت تو عاشقشییی(داد)
اومد جلو تر....
نفس نفس میزد و سر تا پا خیس بود....
موهای مشکی و خیسش اومده بودن جلوی صورتش....
+ازت بدم میاد....
_چ....چی؟
+برو و با نامزدت خوش باشششش....
_میگممم اون نامزدممم نیستتت(دادددد)
+مهم نیستتت...
برو لطفا...
من نمیتونم به این رابطه ادامه بدن....
تهیونگ رنگ رخش عوض شد.....انگار ترسیده بود..... زود اومد طرفمو و صورتمو قاب گرفت....
_نه نه نه نه نه......
دستاش میلرزید.....
_تو دلیل زندگی منی هوم؟
با هم حلش میکنیم مگه نه؟
هااااا؟
+ولم کننن...
_یعنی چی؟
تو به من اعتماد نداری؟؟؟
ما همین دیشب رابطه داشتیم؟
نکنه یادت رفته....
+نه یادم نرفته....
میترسم جنابعالی یادشون بره....
_من... من با اون رابطه ای ندارم....
+پس اون رمز خونتو از کجا میدونست...(داد)
_سرم داد نزن...(اروم)
+میزنننمم(داد)
با سوختن یه طرف صورتم دهنم بسته شد...
+.....
_م.... من... نمیخواستم....
+برو بیرون(اروم)
اومد طرفمو و خیلی یدفعه ای بغلم کرد...
_اروم باش.....
هیششش.....
و روی موهامو بوسید.....
بغضم ترکید....
دیگه نتونستم قوی بمونم و گریه نکنم.....#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
ساعت ۷ شب بود....
صدای بارون و هوای گرفته تو گوشم پیچید....
با یاد آوری اتفاقات چند دقیقه پیش...
لبخند غمگینی روی لبم نشست....
دیروز این موقع براش اسپرسو درست کردم....
گوشیمو برداشتم...
۱۷ تا زنگ از تهیونگ؟
به پنجره ی بارون زده خیره شدم و با لرزش دستم فهمیدم گوشیم داره ویبره میره....
)kim💗(
با دیدن اسمش اشک دور چشمام حلقه زد.....
چند بار همینجوری زنگ زد و من جواب ندادم....
پیامک: ات یا جوابمو میدی یا میام جلوی اتاقت.....
و بازم زنگ زد..... ولی جواب ندادم و به پنجره خیره شدم....
۵ دقیقه گذشت و با صدای کوبیده شدن در برگشتم....
ترس تمام وجودمو فرا گرفت....
چون اینجا خوابگاه بود و بقیه اتاقای دیگه همه دانشجو بودن....
نمیخواستم براشون ایجاد مزاحمت بشه....
همونطور داشت درو میکوبید.....
رفتم و در و آروم باز کردم.....
سمتم هجوم اورد و در و بست....
_چرا جواب تلفنامو نمیدی؟هااا(داد)
+تو .... خودت نامزد داری...... برو پیش اون...
_وقتی چیزیو نمیدونی حرف نزن..... اون فقط دختر عمومه....
+هه دختر عمو تو خونه پسر عمو اونم تنها چیکار میکنه؟
خودش گفت تو عاشقشییی(داد)
اومد جلو تر....
نفس نفس میزد و سر تا پا خیس بود....
موهای مشکی و خیسش اومده بودن جلوی صورتش....
+ازت بدم میاد....
_چ....چی؟
+برو و با نامزدت خوش باشششش....
_میگممم اون نامزدممم نیستتت(دادددد)
+مهم نیستتت...
برو لطفا...
من نمیتونم به این رابطه ادامه بدن....
تهیونگ رنگ رخش عوض شد.....انگار ترسیده بود..... زود اومد طرفمو و صورتمو قاب گرفت....
_نه نه نه نه نه......
دستاش میلرزید.....
_تو دلیل زندگی منی هوم؟
با هم حلش میکنیم مگه نه؟
هااااا؟
+ولم کننن...
_یعنی چی؟
تو به من اعتماد نداری؟؟؟
ما همین دیشب رابطه داشتیم؟
نکنه یادت رفته....
+نه یادم نرفته....
میترسم جنابعالی یادشون بره....
_من... من با اون رابطه ای ندارم....
+پس اون رمز خونتو از کجا میدونست...(داد)
_سرم داد نزن...(اروم)
+میزنننمم(داد)
با سوختن یه طرف صورتم دهنم بسته شد...
+.....
_م.... من... نمیخواستم....
+برو بیرون(اروم)
اومد طرفمو و خیلی یدفعه ای بغلم کرد...
_اروم باش.....
هیششش.....
و روی موهامو بوسید.....
بغضم ترکید....
دیگه نتونستم قوی بمونم و گریه نکنم.....#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۳۳.۵k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.