فیک عشقه زیبا
پارت1
با صدایه گوشیم بیدار شدم ساعت 7بود امروز هم مثله همیه روزایه دیگه بیدارشدم و رفتم بسمته دستشویی و کارایه لازمو انجام دادم اومدم بیرون و رفتم بسمته کمده لباس یخورده تویه کمد گشتم اخه رئیس نمیزاره که هرجور لباسی که خودم انتخاب کنم رو پبوشم همش میگه باید کتو شلوار بپوشم منم خوب دوست ندارم بلخره یه جفت انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم بسمته میز ارایش زیادرو نکردن با اوتکلون شیرین کارام رو تموم کردم
دوهی:وای وای چقد خوشکل شدی
ات:الکی نکو هروز همینحوریم راستی چرا بدونه در زدن میای
دوهی: برو بابا مگه ما قربیم
ات:نه ولی بازم باید در بزنی
دوهی:باشه بیا صبحانه حاضره
ات:باشه
صبهانه رو خوردم با دوهی خدافظی کردم و رفتم
جلویه شرکت بودم یه نفسه عمیقی کشیدم راه اوفتادم
داشتم تویه اوتاقم پرونده هارو چک میکردم هواسم بود که دیگه قرار بود رئیس بیاد رفتم سمته پنجره دیدم که ماشینه رئیس وایستاد زود خودمو جموجور کردم و رفتم جلویه در اوتاقش منتظرش موندم که اومد
جونکوک: اووو خانوم منشی خوبی
ات:لپاش قرمز شد اره خوب راستی امروز جلسی خیلی محمی داریم البته قرار بود فردا بشه اما امروز شد ( یجوری داشت روز زود هرف میزد که )
جونگوکو:مگه من نگفتم اینجوری زود زود هرف نزن
ات:اره گفتین خیلی ارم اینو گفت
جونکوک :باشه بریم اوتاقم هرف بزنیم
رفتم اوتاق
با صدایه گوشیم بیدار شدم ساعت 7بود امروز هم مثله همیه روزایه دیگه بیدارشدم و رفتم بسمته دستشویی و کارایه لازمو انجام دادم اومدم بیرون و رفتم بسمته کمده لباس یخورده تویه کمد گشتم اخه رئیس نمیزاره که هرجور لباسی که خودم انتخاب کنم رو پبوشم همش میگه باید کتو شلوار بپوشم منم خوب دوست ندارم بلخره یه جفت انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم بسمته میز ارایش زیادرو نکردن با اوتکلون شیرین کارام رو تموم کردم
دوهی:وای وای چقد خوشکل شدی
ات:الکی نکو هروز همینحوریم راستی چرا بدونه در زدن میای
دوهی: برو بابا مگه ما قربیم
ات:نه ولی بازم باید در بزنی
دوهی:باشه بیا صبحانه حاضره
ات:باشه
صبهانه رو خوردم با دوهی خدافظی کردم و رفتم
جلویه شرکت بودم یه نفسه عمیقی کشیدم راه اوفتادم
داشتم تویه اوتاقم پرونده هارو چک میکردم هواسم بود که دیگه قرار بود رئیس بیاد رفتم سمته پنجره دیدم که ماشینه رئیس وایستاد زود خودمو جموجور کردم و رفتم جلویه در اوتاقش منتظرش موندم که اومد
جونکوک: اووو خانوم منشی خوبی
ات:لپاش قرمز شد اره خوب راستی امروز جلسی خیلی محمی داریم البته قرار بود فردا بشه اما امروز شد ( یجوری داشت روز زود هرف میزد که )
جونگوکو:مگه من نگفتم اینجوری زود زود هرف نزن
ات:اره گفتین خیلی ارم اینو گفت
جونکوک :باشه بریم اوتاقم هرف بزنیم
رفتم اوتاق
۸.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.