چند پارتی «هوای ابری»✨🌸🦕²
. برام جای تعجب داره معمولا کسی رو ندارم که بیاد اینجا مینهو هم که آدرس خونم رو بلد نیست .صدای زنگ در قطع شد . انگار رفته ، تا رفتم تیغ رو روی دستم بکشم صدای باز شدن در اتاقم و بعد حمام اومد ، تا نگاه کردم جیمین رو دیدم که با ترس بهم خیره شده . _ا/تم *بغض* اون اینجا چکار میکنه . بغضم رو نتونستم نگه دارم و اشکام سرازیر شد (ی توضیح دیگه: ا/ت و جیمین ۱ یا ۲ ساله که تموم کردن رابطشون رو) +ت تو این اینجا چکار م میکنی ؟! *گریه* _اون تیغ لعنتی رو بزار کنار +نمیخوام ب برو بیرون برو پیش همون دختره _چی؟! +بروووو *داد و گریه* اومد سمتم و تیغ رو گرفت و پرت کرد کنار . بعد هم از تو وان آوردم بیرون و گذاشتم رو تخت . پتو رو دورم پیچید و بعد ی دست لباس گذاشت رو تخت _بپوش هوا سرده *عصبی* رفت از اتاق بیرون _داشتی چکار میکردی +به تو ربطی نداره برو پیش همونی که پیشش بودی _ اون با من رابطه ای نداره بفهم +هه آره منم دست تو دست یکی بودم همین حرف رو میزدم . _اون دخترخالمه !! دیروز از آمریکا اومده بود اینجاهارو بلد نبود میخواست خرید کنه باهم اومدیم بیرون . +به منچه چرا به من میگی ؟! ما ی ساله رابطمون رو تموم کردیم . _من مجبور بودم +چی؟! _مجبور بودم ترکت کنم . +..... _بهم گفتن که اگه تنهات نزارم تورو میکشن منم مجبور شدم تنهات بزارم ولی الان دیگه هیچ خطری تهدیدت نمیکنه بخواطر همین اومدم دنبالت ع*ش*ق*م . +خیلی نامردی جیمین *گریه* _میدونم فدات بشم من چاره ای نداشتم وگرنه چرا ماه زندگیم رو تنها بزارم؟! +چطور باور کنم که راست میگی؟! _بهت سابت میکنم *فلش بک یک ماه بعد* سرم رو بوسید نگاهش کردم که لبخندی زد . _بارون میاد میای بریم بیرون؟! +یکم خستم حالم خوب نیست _چی شده ؟! +یکم خسته ام . _بیا یکم راه بریم شاید بهتر شدی +باش جیمینا بریم. رفتیم توی خیابون و داشتیم قدم میزدیم .داشتیم قدم میزدیم که یهو جیمین وایساد تا برگشتن عقب دیدم جلوم زانو زده و حلقه ای جلوم گرفته با چشمای اشکی و ذوق دارم نگاهی کردم که گفت _ا/تم میشه بشی تنها کسی که دارم ؟! باهام ازدواج میکنی؟! +آ آرههه بلند شد و بعد اینکه انگشتر دستم کرد اومد جلو و آروم ولی با احساس شروع کرد ب*و*س*ی*د*ن*م . بعد اینکه از هم جدا شدیم گفتم +جیمینا منم ی خبر دارم واست . _چی؟! +بعدش بهت میگم . +میگم این چتره رو یکم سمت خودت هم بگیر من دوست دارم زیر بارون باشم . _پس بیا چتر رو ببندیم چون منم دوست دارم زیر بارون باشم . +باش میگم بیا بریم شهر بازی لطفاااا _باشه امشب میریم شب رفتیم شهربازی و کلی بازی های ترسناک سوار شدیم . آخرش هم رفتیم تا یکم چیزی بخریم . جیمین که از مغازه اومد بیرون بهم گفت ... _ا/ت چی میخواستی بهم بگی +من خب نمیدونم قبولش میکنی یا نه ولی .... _داری نگرانم میکنی چی شده +م من من حا*مله ام _چ چی واقعا ؟! +اوهوم یهو بلندم کرد و تو هوا چرخوندم و بوسه ای روی لپم زد . _چرا زودتر نگفتی عش*قم +چون دیگه نمیزاشتی تا ۹ ماه بیام اینجا بازی _اگه چیزیت میشد چی؟! *اخم* +ببخشیییددد _ممنون که به زندگیم اومدی فرشته زندگیم .....
۱۴.۳k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.