پارت ۳
پارت ۳
___
ایزانا به آیومی زنگ زد تا باهاش حرف بزنه و بهش بگه قراره چند روز بره ولی میدونست اگه بگه آیومی خیلی ناراحت میشه
ایزانا: سلام خوبی ؟
آیومی:سلام تو خوبی
ایزانا:من آره تو خوبی
آیومی : چیشد زنگ زدی
ایزانا : با توعم
آیومی : بله
ایزانا : چیزی شده چرا جوابمو نمیدی ها ؟
آیومی : بعد این همه مدت اومدی میگی چیشده نمیگی از دل تنگی میمیرم نمیگی فکر میکنم ولم کردی ؟
ایزانا: متاسفم، مجبور بودم برم دیگه خسته شده بودم از گوشی و کار کردن تو مبایل بیزنس کاره سختیه نیاز به استراحت داشتم
خودت هم میدونی آیومی
آیومی : آره ببخشید
ایزانا : نه تو ببخش ، باید بهت میگفتم عزیزم
آیومی : نه مهم نیست یعنی مشکلی نیست
ایزانا: ناراحت نباش کیتن کوچولو
آیومی: ناراحت نیستم
آیومی گوشی رو قطع کرد و رفت سمته تختشو از اینکه ایزانا با این لغب ها صداش کرده بود حسابی سرخ شده بود و خوشحال بود که دید ایرانا داره زنگ میزنم
آیومی : شت یادم رفت، ایزانا رو قطع کردنه گوشی متنفره اونم وسطه حرفش
آیومی :ب ببخشید
ایزانا : حالت گوشی و رو من قطع میکنی بیبی ؟
آیومی: ب ببخشید دستم خورد
ایزانا: نه نشد بیب
آیومی : گفتم معذرت میخوام
ایزانا : بیبی کوچولوی من یکم به تنبیه نیاز داره نه ؟
آیومی: نه نه نه نهههههه
ایزانا : خب بخاطره اینکه از هم دوریم و فقط میتونیم مجازی و تلفنی باهم باشیم رول میریم
آیومی :(توی ذهنش) ریدییی الان میخوایییی چیکاررررر کنیییییی؟؟؟
ایزانا : خب زود بیا توی چت کلی کار باهات دارم (منحرف ها منحرف شید 💔😐)
آیومی : خداروشکر که پیشت نیستمممممم
ایزانا : یروزی میام دنبالت نگران نباش بیب
_____
پایانه پارت
___
ایزانا به آیومی زنگ زد تا باهاش حرف بزنه و بهش بگه قراره چند روز بره ولی میدونست اگه بگه آیومی خیلی ناراحت میشه
ایزانا: سلام خوبی ؟
آیومی:سلام تو خوبی
ایزانا:من آره تو خوبی
آیومی : چیشد زنگ زدی
ایزانا : با توعم
آیومی : بله
ایزانا : چیزی شده چرا جوابمو نمیدی ها ؟
آیومی : بعد این همه مدت اومدی میگی چیشده نمیگی از دل تنگی میمیرم نمیگی فکر میکنم ولم کردی ؟
ایزانا: متاسفم، مجبور بودم برم دیگه خسته شده بودم از گوشی و کار کردن تو مبایل بیزنس کاره سختیه نیاز به استراحت داشتم
خودت هم میدونی آیومی
آیومی : آره ببخشید
ایزانا : نه تو ببخش ، باید بهت میگفتم عزیزم
آیومی : نه مهم نیست یعنی مشکلی نیست
ایزانا: ناراحت نباش کیتن کوچولو
آیومی: ناراحت نیستم
آیومی گوشی رو قطع کرد و رفت سمته تختشو از اینکه ایزانا با این لغب ها صداش کرده بود حسابی سرخ شده بود و خوشحال بود که دید ایرانا داره زنگ میزنم
آیومی : شت یادم رفت، ایزانا رو قطع کردنه گوشی متنفره اونم وسطه حرفش
آیومی :ب ببخشید
ایزانا : حالت گوشی و رو من قطع میکنی بیبی ؟
آیومی: ب ببخشید دستم خورد
ایزانا: نه نشد بیب
آیومی : گفتم معذرت میخوام
ایزانا : بیبی کوچولوی من یکم به تنبیه نیاز داره نه ؟
آیومی: نه نه نه نهههههه
ایزانا : خب بخاطره اینکه از هم دوریم و فقط میتونیم مجازی و تلفنی باهم باشیم رول میریم
آیومی :(توی ذهنش) ریدییی الان میخوایییی چیکاررررر کنیییییی؟؟؟
ایزانا : خب زود بیا توی چت کلی کار باهات دارم (منحرف ها منحرف شید 💔😐)
آیومی : خداروشکر که پیشت نیستمممممم
ایزانا : یروزی میام دنبالت نگران نباش بیب
_____
پایانه پارت
۲.۹k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.