❤️دوست دارم❤️ فیک تهیونگ❤️(7)
صبح که شد نمی خواستم برم سرکار اما مجبور بودم میسو زودتر از من رفته بود سرکار رفتم داخل شرکت و رفتم تو اتاق خودم توی بخش حساب داری کار میکردم وقتی رفتم داخل اتاقم تلفنم زنگ خورد میسو بود😐. من: الو میسو. میسو: زود سریع بگو ببینم بین تو و آقای تهیونگ چی بوده😠. من:امممم تو اتاق خودتی دیگه. میسو:اره. من:باشه پس الان میام تو اتاقت... میسو: منتظرم. داشتم می رفتم به اتاق میسو که یکی از کارمندان صدام زد گفت که پروندهای مربوط به شرکت رو ببرم برای تهیونگ....
۲۲.۳k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.