•رویای شیرین •
•رویای شیرین •
پارت (۱۰)
تهیونگ رفت توی اتاق کوک و پاش و روی میز انداخت و لم داد
و گفت خوب چی شدهه؟
جونگ کوک : چیکار کنمم؟
تهیونگ : چیو چیکار کنی؟
جونگ کوک : چطوری یه دختر و به سمت خودم بکشونم ؟؟
تهیونگ : اووو خبرایی ؟؟
جونگ کوک : تو که غریبه نیستی راستش از ا.ت خوشم اومده
تا اینو گفت تهیونگ پاهاش و از روی میز برداشت و جدی نشست و گفت : جونگ کوک چندبار بهت بگم ... که جونگ کوک حرفش و قطع کرد و گفت : میدونم میدونم ولی نمیتونم عاشقشم زیادی هم دوسش دارم وقتی به چشاش خیره میشم یجوری میشم انگار قلبم میخواد از تو سینه ام در بیاد وقتی پیش اونم حالم خوبه نمیدونم حتی رفتارم نسبت به اون به دیگرا عوض شده با دیگران جونگ کوک جدی و عوضی ام ولی با اون یه کسی هستم که خود واقعیشه ...
تهیونگ : اصلا اون به کنار میدونی اگه بفهمه مافیایی چه خطر بزرگیه هااا؟
جونگ کوک : بهش میگم باهاش صادقم اگه اونم واقعا بخواد میمونه ولی اگه نخواد به تصمیمش احترام میزارم
تهیونگ : باشه پس هر کاری میخوای بکن و از روی مبل بلند شد رفت بیرون و در و محکم بست راه افتاد سمت دفتر خودش
که ...
پارت (۱۰)
تهیونگ رفت توی اتاق کوک و پاش و روی میز انداخت و لم داد
و گفت خوب چی شدهه؟
جونگ کوک : چیکار کنمم؟
تهیونگ : چیو چیکار کنی؟
جونگ کوک : چطوری یه دختر و به سمت خودم بکشونم ؟؟
تهیونگ : اووو خبرایی ؟؟
جونگ کوک : تو که غریبه نیستی راستش از ا.ت خوشم اومده
تا اینو گفت تهیونگ پاهاش و از روی میز برداشت و جدی نشست و گفت : جونگ کوک چندبار بهت بگم ... که جونگ کوک حرفش و قطع کرد و گفت : میدونم میدونم ولی نمیتونم عاشقشم زیادی هم دوسش دارم وقتی به چشاش خیره میشم یجوری میشم انگار قلبم میخواد از تو سینه ام در بیاد وقتی پیش اونم حالم خوبه نمیدونم حتی رفتارم نسبت به اون به دیگرا عوض شده با دیگران جونگ کوک جدی و عوضی ام ولی با اون یه کسی هستم که خود واقعیشه ...
تهیونگ : اصلا اون به کنار میدونی اگه بفهمه مافیایی چه خطر بزرگیه هااا؟
جونگ کوک : بهش میگم باهاش صادقم اگه اونم واقعا بخواد میمونه ولی اگه نخواد به تصمیمش احترام میزارم
تهیونگ : باشه پس هر کاری میخوای بکن و از روی مبل بلند شد رفت بیرون و در و محکم بست راه افتاد سمت دفتر خودش
که ...
۱.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.