ادامه ی پارت 5
ادامه ی پارت 5
نکنه تو هم تنهام بزاری؟ سوبین:من بهت قول دادم... یونجون:میتونم رو قولت حساب کنم؟ سوبین:شک داری؟ یونجون:شاید، یونجون لبخندی زد و موهای سوبین را بهم ریخت، یونجون:سوبین؟ سوبین:هوم؟ یونجون:پاشو بریم خرید، سوبین:خرید؟ برای چی؟ یونجون:گشنمههه ، سوبین:باشه، من امادم، بریم؟ یونجون به اتاق رفت و یکی از لباس های سوبین را پوشید:خیلی کیوت شدی، ولی اجازه میگرفتی بهتر بود، یونجون:با اجازه، بریم؟ سوبین لبخندی زد و در را باز کرد... هردو در سکوت راه رفتند، خریدشان را کردند و به خانه برگشتند، سوبین در خانه را باز کرد و وسایل در دستش را روی کابینت گذاشت و به اتاق رفت، یونجون هم همین کار هارا انجام داد و راهی اتاق شد... سوبین با دیدن قیافه ی ناراحت یونجون گفت:برو اشپزخونه که میخوام برات یه شام توپ درست کنم.. یونجون با این لحنه سوبین بلند خندید و سوبین محو این خنده ی زیبا شد:منتظرتم، یونجون از اتاق خارج شد و رفت
نکنه تو هم تنهام بزاری؟ سوبین:من بهت قول دادم... یونجون:میتونم رو قولت حساب کنم؟ سوبین:شک داری؟ یونجون:شاید، یونجون لبخندی زد و موهای سوبین را بهم ریخت، یونجون:سوبین؟ سوبین:هوم؟ یونجون:پاشو بریم خرید، سوبین:خرید؟ برای چی؟ یونجون:گشنمههه ، سوبین:باشه، من امادم، بریم؟ یونجون به اتاق رفت و یکی از لباس های سوبین را پوشید:خیلی کیوت شدی، ولی اجازه میگرفتی بهتر بود، یونجون:با اجازه، بریم؟ سوبین لبخندی زد و در را باز کرد... هردو در سکوت راه رفتند، خریدشان را کردند و به خانه برگشتند، سوبین در خانه را باز کرد و وسایل در دستش را روی کابینت گذاشت و به اتاق رفت، یونجون هم همین کار هارا انجام داد و راهی اتاق شد... سوبین با دیدن قیافه ی ناراحت یونجون گفت:برو اشپزخونه که میخوام برات یه شام توپ درست کنم.. یونجون با این لحنه سوبین بلند خندید و سوبین محو این خنده ی زیبا شد:منتظرتم، یونجون از اتاق خارج شد و رفت
۲۶۵
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.