"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 17
ویو ات
از پله ها رفتم پایین دیدم سنا داره میاد سمتم که یکی از خدمتکارا با سرعت دوید سمت سنا،دست سنا هم ی قهوه بود که نصفشو خورده بود منم داشتم میرفتم سمت مبل که خدمتکار محکم به سنا خورد قهوشم ریخت رو من..سنا سر خدمتکار داد زد..
سنا: چرا میدویی؟*داد*
(علامت خدمتکار را با این • نشون میدن)
•: خا..خانم ببخشید*نگرانی*
سنا: چی چیو ببخشم*داد*
•: من معذرت میخوام/روبه ات/
ات: باشه اشکالی نداره
سنا ی نگاهی بهم کرد
•: خانم هر مجازاتی باشه قبول میکنم..
سنا: احتیاج به مجازات نیست،تازه باید بهت پاداش هم داد*خنده*
سنا: میتونی بری*جدی*
شوگا اومد پایین ریخت منو دید
شوگا: ات برو لباساتو عوض کن بیا
ات: اخه دیر میشه
شوگا: عیبی نداره بیشتر پیشش میمونیم
ات: واقعا مرسی*ذوق*
رفتم بالا لباسمو عوض کردم رفتم پایین..حدود 10 مینی طول کشید
بعدشم رفتیمو سوار ماشین شدیم..
راه افتادیم
ویو شوگا
داشتم لباسامو میپوشیدم که صدای داد و بیداد سنا میومد انگا داشت با خدمتکار حرف میزد..از پله ها رفتم پایین دیدم ات لباسش کثیف شده سنا خوشحال شد از این قضیه بنابراین به ات گفتم لباسشو عوض کنه..دوست نداشتم پیش جونگ هو زیاد بمونیم ولی مجبور شدم به ات بگم که بیشتر میمونیم..ولی در هر صورت قرار نیست بازم جونگ هو رو ببینه..شایدم ببینه.
ات بعد از 10 مین اومد پایین سولر ماشین شدیمو حرکت کردیم جایی که با جونگ هو قرار داشتیم 45 مین طول میکشید تا برسیم اونجا..
بالاخره رسیدیم اونجا..از ماشین پیاده شدیم که یدفعه ات پرید بغل ی اقایی..عصبی ی نگاهی به ات کردم بعدش ات گفت:
ات: شوگا ایشون جونگ هو هستند
ات: جونگ هو ایشون یونگی یا همون شوگا شوهرم هستند
&:اووه چه شوهر جذابی داری
&: خوشبختم/دستشو جلوی شوگا دراز کرد/
بدون نگاه بهش رفتم داخل کافه/بهش دست نداد🤣/.
ویو جونگ هو
&: اووه چه شوهر با ادبی😂.
ات: یااا درست حرف بزن*زد به بازوی جونگ هو*
&: باشه نمیخواد عصبی شی*خنده*
یونگی یا همون شوگا خیلی جدی،سرد،خوشتیپ.....هست.
ولی انگار از دیدن من خوشحال نشد.
فقط موندم ات اینو چجوری تحمل میکنه(😐).
رفتیم داخل کافه شوگا نشسته بود منو ات هم نشستیم..که گوشی ات زنگ خورد
/مکالمه بین ات و جی هو/
∆: سلام ات کجایی؟
ات: سلام چیزی شده؟
∆: امروز نیومدی نگرانت شدم اقای پارک اومدن برای بستن قرار داد..چیکار کنم؟
ات: بهش بگو فردا میام امروز بره..
∆: اما خانم..
ات: همین که گفتم
(قطع کرد).
شرطا
لایک:40
کامنت:40
پارت 17
ویو ات
از پله ها رفتم پایین دیدم سنا داره میاد سمتم که یکی از خدمتکارا با سرعت دوید سمت سنا،دست سنا هم ی قهوه بود که نصفشو خورده بود منم داشتم میرفتم سمت مبل که خدمتکار محکم به سنا خورد قهوشم ریخت رو من..سنا سر خدمتکار داد زد..
سنا: چرا میدویی؟*داد*
(علامت خدمتکار را با این • نشون میدن)
•: خا..خانم ببخشید*نگرانی*
سنا: چی چیو ببخشم*داد*
•: من معذرت میخوام/روبه ات/
ات: باشه اشکالی نداره
سنا ی نگاهی بهم کرد
•: خانم هر مجازاتی باشه قبول میکنم..
سنا: احتیاج به مجازات نیست،تازه باید بهت پاداش هم داد*خنده*
سنا: میتونی بری*جدی*
شوگا اومد پایین ریخت منو دید
شوگا: ات برو لباساتو عوض کن بیا
ات: اخه دیر میشه
شوگا: عیبی نداره بیشتر پیشش میمونیم
ات: واقعا مرسی*ذوق*
رفتم بالا لباسمو عوض کردم رفتم پایین..حدود 10 مینی طول کشید
بعدشم رفتیمو سوار ماشین شدیم..
راه افتادیم
ویو شوگا
داشتم لباسامو میپوشیدم که صدای داد و بیداد سنا میومد انگا داشت با خدمتکار حرف میزد..از پله ها رفتم پایین دیدم ات لباسش کثیف شده سنا خوشحال شد از این قضیه بنابراین به ات گفتم لباسشو عوض کنه..دوست نداشتم پیش جونگ هو زیاد بمونیم ولی مجبور شدم به ات بگم که بیشتر میمونیم..ولی در هر صورت قرار نیست بازم جونگ هو رو ببینه..شایدم ببینه.
ات بعد از 10 مین اومد پایین سولر ماشین شدیمو حرکت کردیم جایی که با جونگ هو قرار داشتیم 45 مین طول میکشید تا برسیم اونجا..
بالاخره رسیدیم اونجا..از ماشین پیاده شدیم که یدفعه ات پرید بغل ی اقایی..عصبی ی نگاهی به ات کردم بعدش ات گفت:
ات: شوگا ایشون جونگ هو هستند
ات: جونگ هو ایشون یونگی یا همون شوگا شوهرم هستند
&:اووه چه شوهر جذابی داری
&: خوشبختم/دستشو جلوی شوگا دراز کرد/
بدون نگاه بهش رفتم داخل کافه/بهش دست نداد🤣/.
ویو جونگ هو
&: اووه چه شوهر با ادبی😂.
ات: یااا درست حرف بزن*زد به بازوی جونگ هو*
&: باشه نمیخواد عصبی شی*خنده*
یونگی یا همون شوگا خیلی جدی،سرد،خوشتیپ.....هست.
ولی انگار از دیدن من خوشحال نشد.
فقط موندم ات اینو چجوری تحمل میکنه(😐).
رفتیم داخل کافه شوگا نشسته بود منو ات هم نشستیم..که گوشی ات زنگ خورد
/مکالمه بین ات و جی هو/
∆: سلام ات کجایی؟
ات: سلام چیزی شده؟
∆: امروز نیومدی نگرانت شدم اقای پارک اومدن برای بستن قرار داد..چیکار کنم؟
ات: بهش بگو فردا میام امروز بره..
∆: اما خانم..
ات: همین که گفتم
(قطع کرد).
شرطا
لایک:40
کامنت:40
۱۶.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.