نام رمان:یک گل بین صد گل
نام رمان:یک گل بین صد گل
پارت۹
هان:بیا برو هوای خوب رو تنفس کن خوش بگذرون
من:مرسی هان
یه بوسه روی لوپش گذاشتم دیدم قرمز شده چشمک زدم رفتن تو ساحل دویدم به هانم گفتم بیاد
ویو هان
بهش گفتم بره حال کنه هوای تمطز تنفس کنه برای تشکر یه بوسه روی لپم گذاشت لپام گل انداخته شده بد و قرمز قلبم داشت کنده میشد خیلی کیوت شده بود موهاش بلتد بود صاف قهویی امروز ووقعا خوشگل کیوت شده بود یه پیرهن مردونه زیر و یه جلیقه صورتی قهوه ای روش پوسیده بود با جواب که تا زانوش میاد و کتونی مشکی روی موهاشم یه سنجاق زده بود موهاشم باز
ویو من رفتم رو ساحلا شنا خیلی نرم بودن خیلی نرم آسمون ابی بود باد میومد گوشیمو در اوردم کلی عکس گرفتم عکسای مسخرع از خودم
من:هان بیا اینجا بدو😁😆
هان:باشه امدم
رفتم پیشش داشت عکس میگرفت پیشش وایسا دم تا عکس بگیره
من:هان بیا پاییت قدت بلنده نمیوفتی
هان:تخ باشه
چونمو گذاشتم روی شونه ای جوکیونگ و آز پشت بغلش کردم سفت کلی عکس باهام گرفتیم رفتیم م
پاهامونو گذاشتیم تو آب آب خیلی عالی بود
هان:جوکیونگ🙂
من:بله😁😊
هان:ببینم تو میدونستی من عاشقتم اون موقع که ت مدرسع همو دیدیم
من:اومم نه نمیدونستم اما الان میدونم و منم هیلی دوست دارم💕و تو این چند روز که به جای پدر مادرم توکنارم بودی خیلی بهم خوش گذشت و خوشحال بودم ممنون هان💕💕
هان:اوممم مرسی عزیزم من همیشه کنارتن
پارت۹
هان:بیا برو هوای خوب رو تنفس کن خوش بگذرون
من:مرسی هان
یه بوسه روی لوپش گذاشتم دیدم قرمز شده چشمک زدم رفتن تو ساحل دویدم به هانم گفتم بیاد
ویو هان
بهش گفتم بره حال کنه هوای تمطز تنفس کنه برای تشکر یه بوسه روی لپم گذاشت لپام گل انداخته شده بد و قرمز قلبم داشت کنده میشد خیلی کیوت شده بود موهاش بلتد بود صاف قهویی امروز ووقعا خوشگل کیوت شده بود یه پیرهن مردونه زیر و یه جلیقه صورتی قهوه ای روش پوسیده بود با جواب که تا زانوش میاد و کتونی مشکی روی موهاشم یه سنجاق زده بود موهاشم باز
ویو من رفتم رو ساحلا شنا خیلی نرم بودن خیلی نرم آسمون ابی بود باد میومد گوشیمو در اوردم کلی عکس گرفتم عکسای مسخرع از خودم
من:هان بیا اینجا بدو😁😆
هان:باشه امدم
رفتم پیشش داشت عکس میگرفت پیشش وایسا دم تا عکس بگیره
من:هان بیا پاییت قدت بلنده نمیوفتی
هان:تخ باشه
چونمو گذاشتم روی شونه ای جوکیونگ و آز پشت بغلش کردم سفت کلی عکس باهام گرفتیم رفتیم م
پاهامونو گذاشتیم تو آب آب خیلی عالی بود
هان:جوکیونگ🙂
من:بله😁😊
هان:ببینم تو میدونستی من عاشقتم اون موقع که ت مدرسع همو دیدیم
من:اومم نه نمیدونستم اما الان میدونم و منم هیلی دوست دارم💕و تو این چند روز که به جای پدر مادرم توکنارم بودی خیلی بهم خوش گذشت و خوشحال بودم ممنون هان💕💕
هان:اوممم مرسی عزیزم من همیشه کنارتن
۳.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.