فن فیک میناکو پارت ۲
یه خانم با کلیپس پروانه از راه رسید و به من نگاه کرد و جلو اومد اسمم رو پرسید و بعد به سمت خواهرم رفت من هم که زبونم بند اومده بود و هیچی نمیتونستم بگم دوباره ازم پرسید این خواهرته من هم با لکنت گفتم اره دوباره بهم نگاه کرد و گفت اون تبدیل به شیطان شده اگر نمیره همه رو میکشه بعد کاتاناش رو دراورد و در لحظه گردن خواهرم رو زد
من که داشتم به اون نگاه میکردم ناخدا گاه به سمتش رفتم و یه سنگ برداشتم و بهش پرت کردم که جا خالی داد
بعد جیغ میزدم و گریه میکردم زیر لب میگفتم چرا چرا چرا چراااااااااا چرا همه این بلاها باید سر من بیاد چرا من
که اون خانم سمت من اومد و گفت میدونم چقدر برات درد ناکه منم خواهرم رو از دست دادم
بعد به اون نگاه کردم و بغلش کردم اون دستش رو گذاشت رو سرم و گفت تو باید با من بیای بعد من رو به ی عمارت برد اونجا چند تا دختر تقریبا هم سن و سال من بودن و یه دختر که خیلی ساکت بود
من با اون خانم رفتم داخل بعدش اونجا چند تا پسر و دوتا دختر رو دیدم که همشون رفته بودن جنگ و اینجور که من فهمیدم یه شیطان رده بالا رو شکست داده بودن
بعد که یکم جلو تر رفتیم چشمم به اون افتاد....
من که داشتم به اون نگاه میکردم ناخدا گاه به سمتش رفتم و یه سنگ برداشتم و بهش پرت کردم که جا خالی داد
بعد جیغ میزدم و گریه میکردم زیر لب میگفتم چرا چرا چرا چراااااااااا چرا همه این بلاها باید سر من بیاد چرا من
که اون خانم سمت من اومد و گفت میدونم چقدر برات درد ناکه منم خواهرم رو از دست دادم
بعد به اون نگاه کردم و بغلش کردم اون دستش رو گذاشت رو سرم و گفت تو باید با من بیای بعد من رو به ی عمارت برد اونجا چند تا دختر تقریبا هم سن و سال من بودن و یه دختر که خیلی ساکت بود
من با اون خانم رفتم داخل بعدش اونجا چند تا پسر و دوتا دختر رو دیدم که همشون رفته بودن جنگ و اینجور که من فهمیدم یه شیطان رده بالا رو شکست داده بودن
بعد که یکم جلو تر رفتیم چشمم به اون افتاد....
۱.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.