تک پارتی تهیونگ
علاقه تهیونگ
ا.ت:ارمی،۱۴ساله،علامت+
تهیونگ:۲۷ ساله،عضو بی تی اس،علامت-
از زبان ا.ت:یه مدت خیلی زیاد بود که پولام رو برای فن ساین بی تی اس جمع کرده بودم تا حالا از نزدیک اونا رو ندیدم چون به نظرم فن ساین از کنسرت بهتره
امشب فن ساینه و خیلی خر ذوقم که اعضارو میبینم
لباساتو پوشیدی رفتی دم در تاکسی گرفتی و رسیدی به جایی که فن ساین بود بایست تهیونگ بود و اخرین نفرم باید اونو میدیدی
وفتی رفتی نشستی جلو نامجون و کلی باهاش حرف زدی. ابنکه چقدر زحمت داشته برات که اونا رو ببینی اما هیچ وقت نا امید نشدی نامجونم خوب به حرفات گوش میکرد
با همه حرف زدی و رسیدی به تهیونگ، وقتی رفتی تهیونگ بهت گفت خیلی خوشکلی و تو میخواستی بمیری از خوشحالی. یکم که با تهیونگ حرف زدی تهیونگ همش داشت بهت نگاه میکرد حتی گفت دوست دارم بیشتر باهات حرف بزنم و حتی گفت اسمت قشنگه
و تو که دیگع نمیتونستی چیزی بگی و انگار لال شده بودی از خوشحالی
نگهبانا بهت گفتن بری که نوبت نفر بعدی هم بشه
تهیونگ:دوست داری بیشتر حرف بزنیم؟
داشتی بال در میوردی که گفت
_بعد فن ساین پایین ساختمون میبینمت
+چشم
رفتی پایین و رفتی بیرون، از خوشحالی حتی توانایی داشتی خودتو بکشی
تهیونگ اومد بیرون و باهات کلی حرف زد
_ چند سالته
+۱۵
_دوست پسر داری؟
وقتی این حرفو شنیدی پشمات ریخت و میخواستی جیغ بزنی
+امم نه
_خوبه . میتونم شمارتو داشته باشم؟
دیگه واقعا نمیتونستی خودتو کنترل کنی همش به خودت میگفتی(یعنی تهیونگ عضو بی تی اس از من شماره میخواد؟)و میخواستی جیغ بزنی اما اگه جیغ میزدی نظرش عوض میشد
+اره
شماره رو بهش دادی
_خوب پس خوشحال میشم بیشتر همو ببینیم نظرت چیه دوست شیم؟
پایان
ادامش رو خودتون هر جور میخواید تصور کنید
ا.ت:ارمی،۱۴ساله،علامت+
تهیونگ:۲۷ ساله،عضو بی تی اس،علامت-
از زبان ا.ت:یه مدت خیلی زیاد بود که پولام رو برای فن ساین بی تی اس جمع کرده بودم تا حالا از نزدیک اونا رو ندیدم چون به نظرم فن ساین از کنسرت بهتره
امشب فن ساینه و خیلی خر ذوقم که اعضارو میبینم
لباساتو پوشیدی رفتی دم در تاکسی گرفتی و رسیدی به جایی که فن ساین بود بایست تهیونگ بود و اخرین نفرم باید اونو میدیدی
وفتی رفتی نشستی جلو نامجون و کلی باهاش حرف زدی. ابنکه چقدر زحمت داشته برات که اونا رو ببینی اما هیچ وقت نا امید نشدی نامجونم خوب به حرفات گوش میکرد
با همه حرف زدی و رسیدی به تهیونگ، وقتی رفتی تهیونگ بهت گفت خیلی خوشکلی و تو میخواستی بمیری از خوشحالی. یکم که با تهیونگ حرف زدی تهیونگ همش داشت بهت نگاه میکرد حتی گفت دوست دارم بیشتر باهات حرف بزنم و حتی گفت اسمت قشنگه
و تو که دیگع نمیتونستی چیزی بگی و انگار لال شده بودی از خوشحالی
نگهبانا بهت گفتن بری که نوبت نفر بعدی هم بشه
تهیونگ:دوست داری بیشتر حرف بزنیم؟
داشتی بال در میوردی که گفت
_بعد فن ساین پایین ساختمون میبینمت
+چشم
رفتی پایین و رفتی بیرون، از خوشحالی حتی توانایی داشتی خودتو بکشی
تهیونگ اومد بیرون و باهات کلی حرف زد
_ چند سالته
+۱۵
_دوست پسر داری؟
وقتی این حرفو شنیدی پشمات ریخت و میخواستی جیغ بزنی
+امم نه
_خوبه . میتونم شمارتو داشته باشم؟
دیگه واقعا نمیتونستی خودتو کنترل کنی همش به خودت میگفتی(یعنی تهیونگ عضو بی تی اس از من شماره میخواد؟)و میخواستی جیغ بزنی اما اگه جیغ میزدی نظرش عوض میشد
+اره
شماره رو بهش دادی
_خوب پس خوشحال میشم بیشتر همو ببینیم نظرت چیه دوست شیم؟
پایان
ادامش رو خودتون هر جور میخواید تصور کنید
۵.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.