پارت ۲۴ دیدار ناگهانی
دیدار ناگهانی
پارت:۲۴
ته ویو:داشتم دنبال ا.ت میگشتم همه جاهایی که ممکن بود بره رو گشتم ولی اونجاها نبود یهو به ذهنم رسید که نکنه از سئول به بوسان بره ولی اینکه بدونم با چی و چطور میره یکم طول میکشه پس به کوک زنگ زدم چون میدونستم یه دوستی داره که تو اینجور چیزا وارده و بهش گفتم ببینه لیست کسایی که از سئول به بوسان میرن رو پیدا کنه
بعد از ۴۰ دقیقه تحقیق
کوک به تهیونگ زنگ زد
_چی شد
/ا.ت با قطار قرارع تا ۲۰ دقیقه دیگه به بوسان بره
_چیییی به نظرت الان تا چند دقیقه میتونم برسم پیش ا.ت (با داد)
/نمیدونم تقریباً ۱۰ دقیقه طول میکشه ولی هرچقدر زودتر بهتر
_اوکی
*قطع کردن*
ته ویو:
سوار ماشین شدم داشتم با سرعت آخر میرفتم تا جلوی ا.ت رو بگیرم و در عرض یه ربع رسیدم که یهو ا.ت رو دیدم که داره سوار قطار میشه اونجا یکم شلوغ بود و صدا خیلی کم میومد ولی بازم داد زدم و گفتم
_ا.تتتت
ا.ت ویو:
احساس کردم یکی داره صدام میزنه اوه شت صداش چقدر شبیه صدای تهیونگه... نکنه خودش باشه نه بابا عمرا اون باشه اهمیتی ندادم و سوار قطار شدم وقتی قطار حرکت کرد متوجه تهیونگ شدم که داشت دنبالم میومد ولی دیگه دیر بود و قطار حرکت کرد
ا.ت تو ذهنش:چرا آخه چرا این کارو باهام کردییی چرا
ته ویو:لعنتی نتونستم بهش برسم رفتم یه بلیط قطار سئول به بوسان گرفتم ولی برا فردا بود پس رفتم خونه و وسایلامو جمع کردم و خوابیدم و فردا ساعت ۵ صبح پا شدم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و موهامو خشک کردم حاضر شدم و تا ساعت ۶ صبح رفتم و سوار قطار شدم پس از چند ساعت رسیدم به بوسان داشتم در به در دنبال ا.ت میگشتم اما بوسان که جای کوچیکی نبود حتی هرچقدرم بهش زنگ میزدم بازم بهم جواب نمیداد ولی بازم دست از تلاش برنمیداشتم دیگه شب شده بود دیدم ا.تو هنوز نتونستم پیدا کنم پس رفتم و یه خونه اجاره کردم تو بوسان...
(۴ ماه بعد)
خماریییی 🙂😂✨
برا پارت بعدی ۸ لایک
پارت:۲۴
ته ویو:داشتم دنبال ا.ت میگشتم همه جاهایی که ممکن بود بره رو گشتم ولی اونجاها نبود یهو به ذهنم رسید که نکنه از سئول به بوسان بره ولی اینکه بدونم با چی و چطور میره یکم طول میکشه پس به کوک زنگ زدم چون میدونستم یه دوستی داره که تو اینجور چیزا وارده و بهش گفتم ببینه لیست کسایی که از سئول به بوسان میرن رو پیدا کنه
بعد از ۴۰ دقیقه تحقیق
کوک به تهیونگ زنگ زد
_چی شد
/ا.ت با قطار قرارع تا ۲۰ دقیقه دیگه به بوسان بره
_چیییی به نظرت الان تا چند دقیقه میتونم برسم پیش ا.ت (با داد)
/نمیدونم تقریباً ۱۰ دقیقه طول میکشه ولی هرچقدر زودتر بهتر
_اوکی
*قطع کردن*
ته ویو:
سوار ماشین شدم داشتم با سرعت آخر میرفتم تا جلوی ا.ت رو بگیرم و در عرض یه ربع رسیدم که یهو ا.ت رو دیدم که داره سوار قطار میشه اونجا یکم شلوغ بود و صدا خیلی کم میومد ولی بازم داد زدم و گفتم
_ا.تتتت
ا.ت ویو:
احساس کردم یکی داره صدام میزنه اوه شت صداش چقدر شبیه صدای تهیونگه... نکنه خودش باشه نه بابا عمرا اون باشه اهمیتی ندادم و سوار قطار شدم وقتی قطار حرکت کرد متوجه تهیونگ شدم که داشت دنبالم میومد ولی دیگه دیر بود و قطار حرکت کرد
ا.ت تو ذهنش:چرا آخه چرا این کارو باهام کردییی چرا
ته ویو:لعنتی نتونستم بهش برسم رفتم یه بلیط قطار سئول به بوسان گرفتم ولی برا فردا بود پس رفتم خونه و وسایلامو جمع کردم و خوابیدم و فردا ساعت ۵ صبح پا شدم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و موهامو خشک کردم حاضر شدم و تا ساعت ۶ صبح رفتم و سوار قطار شدم پس از چند ساعت رسیدم به بوسان داشتم در به در دنبال ا.ت میگشتم اما بوسان که جای کوچیکی نبود حتی هرچقدرم بهش زنگ میزدم بازم بهم جواب نمیداد ولی بازم دست از تلاش برنمیداشتم دیگه شب شده بود دیدم ا.تو هنوز نتونستم پیدا کنم پس رفتم و یه خونه اجاره کردم تو بوسان...
(۴ ماه بعد)
خماریییی 🙂😂✨
برا پارت بعدی ۸ لایک
۳.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.