سرنوشت من پارت ۲۲
@ا/ت من زندگی خیلی سختی داشتم وقتی ۱۰ سالم بود مامان و بابام جدا شدن و من با بابام زندگی میکردم که وقتی بابام ازدواج کرد منو گزاشت پرورشگاه تا ۱۵ سالگی پرورشگاه بودم افسردگی شدید گرفته بودم
تا اینکه یه روز یه مردی منو به سرپرستی گرفت اما نه به عنوان بچش به عنوان کارگر بارش
تا ۱۷ سالگیم مجبور بودم اونجا بمونم ولی فرار کردم جایی برای رفتن نداشتم به خاطر همین رفتم که کار کنم توی یه کافه به سختی کار پیدا کردم و همون جا هم با کوک آشنا شدم
+واووووو .... واقعا که زندگی سختی داشتی
@ولش کن دیگه اینارو بیا ادامه ی فیلم رو ببینیم
+باشه
ا/ت ویو
تلوزیون رو دوباره روشن کردم و گذاشتم همون فیلمه ادامش
واقعا ترسناک بود
کل عمارت شده بود صدای جیغ ما
@جیغغغغغ
+جیغغغغغ
کوک ویو
رفتم بالا تو اتاقم لباسام رو عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت
کمکم داشتم می خوابیدم که صدای جیغ های اینا بلند شد رفتم پایین
دیدم ا/ت و جنی دارن باز فیلم می بینن
رفتم تلوزیون رو خاموش کردم
پایان کوک ویو
ا/ت ویو
داشتیم همین جوری جیغ میزدیم که تلوزیون خاموش شد بالای سرم رو نگاه کردم کوک بود
نمی دونم چرا یدفعه گریم گرفت
+گریه شدید
_چرا گریه میکنی
+میترسم (با گریه )
_نترس تلوزیون رو خاموش کردم دیگه
+ولی من میترسم (با گریه )
(هنوز ا/ت ویو عه )
یهو براید استایل بغلم کرد
+چیکار میکنی بزارم زمین (با گریه )
_یه دیقه اروم بگیر
+ولم کن (کمی گریه )
کوک ویو
دیدم داره گریه میکنه گفتم ببیرمش تو اتاق خودم بخوابه
براید بغلش کردم بردمش بالا
بردمش تو اتاقم
_امشب اینجا بخواب که نترسی
+نمی خوام میرم اتاقم پیش جنی میخوابم
_اون خودشم میترسه
+ولی اینجا نمی خوابم
(ا/ت داره اینارو با گریه میگه👆 )
_بسه بگیر بخواب
+ایششششش (دیگه گریه نمی کنه )
جنی ویو
دیدم کوک ا/ت رو برد تو اتاقش منم ترسیده بود گفتم برم پیش اجوما بخوابم
رفتم سمت اتاق اجوما چراقش رو شن بود پس بیداره
@اجوما ...... اجوما بیداری ؟
اجوما :(در رو باز کرد )بله بیدارم کاری داشتین
@منو ا/ت داشتیم فیلم می دیدیم که ا/ت گریش گرفت کوک ا/ت رو برد که پیشش بخوابه نترسه منم ترسیده بود گفتم بیام پیش شما
اجوما :بیا تو دخترم
@ممنون
ا/ت ویو رفتم روی تخت کوک
گوشه ی تخت دراز کشیدم و پتو رو خودم کشیدم
کوک هم اومد رو تخت
که یهو..........
بسه بسه دیگه
شرطا ۴۵ لایک
۳۰ کامنت
تا اینکه یه روز یه مردی منو به سرپرستی گرفت اما نه به عنوان بچش به عنوان کارگر بارش
تا ۱۷ سالگیم مجبور بودم اونجا بمونم ولی فرار کردم جایی برای رفتن نداشتم به خاطر همین رفتم که کار کنم توی یه کافه به سختی کار پیدا کردم و همون جا هم با کوک آشنا شدم
+واووووو .... واقعا که زندگی سختی داشتی
@ولش کن دیگه اینارو بیا ادامه ی فیلم رو ببینیم
+باشه
ا/ت ویو
تلوزیون رو دوباره روشن کردم و گذاشتم همون فیلمه ادامش
واقعا ترسناک بود
کل عمارت شده بود صدای جیغ ما
@جیغغغغغ
+جیغغغغغ
کوک ویو
رفتم بالا تو اتاقم لباسام رو عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت
کمکم داشتم می خوابیدم که صدای جیغ های اینا بلند شد رفتم پایین
دیدم ا/ت و جنی دارن باز فیلم می بینن
رفتم تلوزیون رو خاموش کردم
پایان کوک ویو
ا/ت ویو
داشتیم همین جوری جیغ میزدیم که تلوزیون خاموش شد بالای سرم رو نگاه کردم کوک بود
نمی دونم چرا یدفعه گریم گرفت
+گریه شدید
_چرا گریه میکنی
+میترسم (با گریه )
_نترس تلوزیون رو خاموش کردم دیگه
+ولی من میترسم (با گریه )
(هنوز ا/ت ویو عه )
یهو براید استایل بغلم کرد
+چیکار میکنی بزارم زمین (با گریه )
_یه دیقه اروم بگیر
+ولم کن (کمی گریه )
کوک ویو
دیدم داره گریه میکنه گفتم ببیرمش تو اتاق خودم بخوابه
براید بغلش کردم بردمش بالا
بردمش تو اتاقم
_امشب اینجا بخواب که نترسی
+نمی خوام میرم اتاقم پیش جنی میخوابم
_اون خودشم میترسه
+ولی اینجا نمی خوابم
(ا/ت داره اینارو با گریه میگه👆 )
_بسه بگیر بخواب
+ایششششش (دیگه گریه نمی کنه )
جنی ویو
دیدم کوک ا/ت رو برد تو اتاقش منم ترسیده بود گفتم برم پیش اجوما بخوابم
رفتم سمت اتاق اجوما چراقش رو شن بود پس بیداره
@اجوما ...... اجوما بیداری ؟
اجوما :(در رو باز کرد )بله بیدارم کاری داشتین
@منو ا/ت داشتیم فیلم می دیدیم که ا/ت گریش گرفت کوک ا/ت رو برد که پیشش بخوابه نترسه منم ترسیده بود گفتم بیام پیش شما
اجوما :بیا تو دخترم
@ممنون
ا/ت ویو رفتم روی تخت کوک
گوشه ی تخت دراز کشیدم و پتو رو خودم کشیدم
کوک هم اومد رو تخت
که یهو..........
بسه بسه دیگه
شرطا ۴۵ لایک
۳۰ کامنت
۳۰.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.