p28
ب:
صبح پاشدم و رفتم دسشویی وقتی برگشتم تهیونگ روندیدم رفتمپایین دیدم داره غذا میپزه
ب:هنوز خوب نشدیا تهیونگی
ته:صبحت بخیر مادمازل
ب:صبحتوهم بخیر مصتر
ته:(خنده)
بعد صبحانه:
ته:یادت باشه که قراره عصر بریم کافه
ب:یادمه یادمه
ب:ولی الان باید برمخونه
ته:چرا
ب:الان جیسا میاد و به بابا همچی رو میگه
ته:باشه پس حاظرشو میبرمت
ب:نه نه قراره جیمین بیاد منو ببره خونه
ته:کی؟؟؟
ب:ج جیمین
ته:ههه اوکی اوکی
ب:چرا اینطوری میکنی اون دوست پسرمه خب
ته:جرررر
ب:زهرررر
ته:ه؟(تعجب)
ب:یه لحظه عصبی شدم متاسفم ...الان جیمین میاد من میرم...مواظب خودت باش
ته: و وایسا
ب:(بدون هیچ حرفی میره بیرون)
جیمین:سلام چطوری
ب:مرسی جیمینی چخبر
جیمین:مرسی
ب:چیزی شده؟
جیمین: نه مگه باید یه چیزی بشه؟
ب:ن نه...ببخشید
جیمین:قبل اینکه ببرمت خونتون باید یه چیز مهمی بهت بگم
ب:اوک
ب:
جیمین منو برد ساحل منونشوند رو شنا موهامو داد پشت گوشم
ج:ببین بندی
ب:هوم
ج:مامان و بابام دارن میرن کالیفرنیا و ...منو هم میبرن گفتن...قراره باکارلی(دختر داییش)ازدواجکنم
میدونی که عاشقتم عاشقت بودمو خواهرم بود ببخشید که میرم ولی میدونی که تهیونگ رو دوست داری ولی برای دوروز هم بودنبا تو محشر بود
ب:....
ج:خب بیا بریمحالا
ب:پسرابطه ما چیمیشه؟
ج :میخوای چطوری بشه؟(داخل ماشینمیشن)
ب:خب...میتونیم که دوباره تو ارتباط باشیم
ج:اره اره اینکه حتمیه
ب:
دیگه چیزی نگفتمولی بغض سگی داشتم چطوری میخواستمنو تنها بذاره ددسته عاشقش نیستم ولی من با جیمین بزرگشدماونبرامهم پدر همبرادر بود
ب:برمیگردی؟
ج:برا دیدنت اره
ب:(گریه)
ج:عه عع گریه نکن گریه نکن خوشگل من
ب:جیمین جیمنننننننن(گریه)(میرسنعمارت)
جیمی:متاسفم....ولی یادت باشه زود زود بهت میزنگم
ب:زنت چی؟
ج:به اون ربطی نداره که ....دختر خوبیه فکر نکنم کاری داشته باشه
ب:باشه(فین فین)
ج:اخی قربون چشات برم من پیشی موچولو(از اینااااااا)
ب:بغل کردن_
ج:باشه دیگه گمشو خونه ببینم بیرکن لشی میکشمت ووروجک
ب:(خنده)بای بای
ج:خدافض(لبخند)
شرط نداریم فردا یا پس فردا میزارمنگراننباشین💕💕🫂🫂🫂
صبح پاشدم و رفتم دسشویی وقتی برگشتم تهیونگ روندیدم رفتمپایین دیدم داره غذا میپزه
ب:هنوز خوب نشدیا تهیونگی
ته:صبحت بخیر مادمازل
ب:صبحتوهم بخیر مصتر
ته:(خنده)
بعد صبحانه:
ته:یادت باشه که قراره عصر بریم کافه
ب:یادمه یادمه
ب:ولی الان باید برمخونه
ته:چرا
ب:الان جیسا میاد و به بابا همچی رو میگه
ته:باشه پس حاظرشو میبرمت
ب:نه نه قراره جیمین بیاد منو ببره خونه
ته:کی؟؟؟
ب:ج جیمین
ته:ههه اوکی اوکی
ب:چرا اینطوری میکنی اون دوست پسرمه خب
ته:جرررر
ب:زهرررر
ته:ه؟(تعجب)
ب:یه لحظه عصبی شدم متاسفم ...الان جیمین میاد من میرم...مواظب خودت باش
ته: و وایسا
ب:(بدون هیچ حرفی میره بیرون)
جیمین:سلام چطوری
ب:مرسی جیمینی چخبر
جیمین:مرسی
ب:چیزی شده؟
جیمین: نه مگه باید یه چیزی بشه؟
ب:ن نه...ببخشید
جیمین:قبل اینکه ببرمت خونتون باید یه چیز مهمی بهت بگم
ب:اوک
ب:
جیمین منو برد ساحل منونشوند رو شنا موهامو داد پشت گوشم
ج:ببین بندی
ب:هوم
ج:مامان و بابام دارن میرن کالیفرنیا و ...منو هم میبرن گفتن...قراره باکارلی(دختر داییش)ازدواجکنم
میدونی که عاشقتم عاشقت بودمو خواهرم بود ببخشید که میرم ولی میدونی که تهیونگ رو دوست داری ولی برای دوروز هم بودنبا تو محشر بود
ب:....
ج:خب بیا بریمحالا
ب:پسرابطه ما چیمیشه؟
ج :میخوای چطوری بشه؟(داخل ماشینمیشن)
ب:خب...میتونیم که دوباره تو ارتباط باشیم
ج:اره اره اینکه حتمیه
ب:
دیگه چیزی نگفتمولی بغض سگی داشتم چطوری میخواستمنو تنها بذاره ددسته عاشقش نیستم ولی من با جیمین بزرگشدماونبرامهم پدر همبرادر بود
ب:برمیگردی؟
ج:برا دیدنت اره
ب:(گریه)
ج:عه عع گریه نکن گریه نکن خوشگل من
ب:جیمین جیمنننننننن(گریه)(میرسنعمارت)
جیمی:متاسفم....ولی یادت باشه زود زود بهت میزنگم
ب:زنت چی؟
ج:به اون ربطی نداره که ....دختر خوبیه فکر نکنم کاری داشته باشه
ب:باشه(فین فین)
ج:اخی قربون چشات برم من پیشی موچولو(از اینااااااا)
ب:بغل کردن_
ج:باشه دیگه گمشو خونه ببینم بیرکن لشی میکشمت ووروجک
ب:(خنده)بای بای
ج:خدافض(لبخند)
شرط نداریم فردا یا پس فردا میزارمنگراننباشین💕💕🫂🫂🫂
۲۹.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.