عشق درگیرpt19
پارت ۱۹
ات:نمیتونم خیلی زیاده تورو نتونستم بعد صد کیلو رو بتونم خیلی...
کوک:خیله خب از کوچیک ترش شروع کن 50چطوره؟
ا.ت:هوم این شد یه حرف
برام دوتا دنبل 25 کیلویی اورد
ات:چرا دنبل اوردی؟
کوک: باید دنبل بزنی
ا.ت:پوفف
رفتم یکیشو برداشتم
الانه که دستم بیوفته دو سه تا دنبل زدم که به نفس نفس افتادم
ا.ت:دیگه.... نمیتونم
کوک:کم اوردی
یه نفس صدا دار کشیدم
ا.ت: اگه میتونی خودت وزنه دویست کیلویی رو بردا زودباش
کوک:____
رفت سمت وزنه نکنه میخواد بلند کنه
نمیتونه خیلی سنگینه اون فقط میخواد منو ضایع کنه نه نه
ا.ت:ولش کن حالا یه چیزی گفتم
به حرفم گوش نمیدادو به کار خودش ادامه داد
ا.ت:نمیخواد بابا
باز گوش ندا اماده شد تا برش داره با یه حرکت برش داشت
چ.چی؟چطوری؟
ا.ت:بسه بسه ضایم کردی کافیه
همه وزنه رو یکهو انداخت رو تشک
ات:کارت عالی بود راضی ای؟
نفس نفس میزد یه بطری اب از تو یخچال اورد بیرون نصفشو خورد نصفشو ریخت رو خودش
خیلی گرم
کوک:خب حالا ادامه بده
ا.ت:نمیشه یکم استراحت کنم؟
هیچی نگفت
ا.ت:سکوت نشانه رضایته
کوک:نع بشین
ا.ت:عااه چرا؟منم میخوام استراحت کنم گرسنمه هیچی نخوردم اصن میدونی بدون صبحانه ورزش کنم وقد ضرر داره؟
یه بطری اب داد سمتم
کوک:اب بخور
دست به سینه کردم
ات:نمیخوام من صبحانه میخوام
کوک:خود دانی بلاخره که مجبور میشی بخوری
بطریو ازش گرفتم باز کردمو ریختم رو خودم
ات:ضایع شدی؟
کوک: وقطشه ببینم تو هدف گیری مهارت داری یا نه؟
ا.ت:جدا؟با تفنگ؟*با ذوق
کوک:با تیر کمون
خورد تو ذوقم
ا.ت:اخه با تیرکمون؟
کوک:اماده ای؟
ا.ت:هه چجورم*ادا
ات:نمیتونم خیلی زیاده تورو نتونستم بعد صد کیلو رو بتونم خیلی...
کوک:خیله خب از کوچیک ترش شروع کن 50چطوره؟
ا.ت:هوم این شد یه حرف
برام دوتا دنبل 25 کیلویی اورد
ات:چرا دنبل اوردی؟
کوک: باید دنبل بزنی
ا.ت:پوفف
رفتم یکیشو برداشتم
الانه که دستم بیوفته دو سه تا دنبل زدم که به نفس نفس افتادم
ا.ت:دیگه.... نمیتونم
کوک:کم اوردی
یه نفس صدا دار کشیدم
ا.ت: اگه میتونی خودت وزنه دویست کیلویی رو بردا زودباش
کوک:____
رفت سمت وزنه نکنه میخواد بلند کنه
نمیتونه خیلی سنگینه اون فقط میخواد منو ضایع کنه نه نه
ا.ت:ولش کن حالا یه چیزی گفتم
به حرفم گوش نمیدادو به کار خودش ادامه داد
ا.ت:نمیخواد بابا
باز گوش ندا اماده شد تا برش داره با یه حرکت برش داشت
چ.چی؟چطوری؟
ا.ت:بسه بسه ضایم کردی کافیه
همه وزنه رو یکهو انداخت رو تشک
ات:کارت عالی بود راضی ای؟
نفس نفس میزد یه بطری اب از تو یخچال اورد بیرون نصفشو خورد نصفشو ریخت رو خودش
خیلی گرم
کوک:خب حالا ادامه بده
ا.ت:نمیشه یکم استراحت کنم؟
هیچی نگفت
ا.ت:سکوت نشانه رضایته
کوک:نع بشین
ا.ت:عااه چرا؟منم میخوام استراحت کنم گرسنمه هیچی نخوردم اصن میدونی بدون صبحانه ورزش کنم وقد ضرر داره؟
یه بطری اب داد سمتم
کوک:اب بخور
دست به سینه کردم
ات:نمیخوام من صبحانه میخوام
کوک:خود دانی بلاخره که مجبور میشی بخوری
بطریو ازش گرفتم باز کردمو ریختم رو خودم
ات:ضایع شدی؟
کوک: وقطشه ببینم تو هدف گیری مهارت داری یا نه؟
ا.ت:جدا؟با تفنگ؟*با ذوق
کوک:با تیر کمون
خورد تو ذوقم
ا.ت:اخه با تیرکمون؟
کوک:اماده ای؟
ا.ت:هه چجورم*ادا
۴۹.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.