حسودی🔷️ ◇Part 20◇
[پرش زمانی به دو سال بعد]
(آچا)
بالاخره کنکورمم دادم و مطمئنم با یه رتبه عالی میرم دانشگاه ملی سئول و به آرزوم میرسم من خیلی برای این جایگاه تلاش کردم و شب و روز درس خوندم براش ، از دانشگاهی که حوزه من برای کنکور بود خارج شدم و رفتم بیرون دیدم مامانم همراه با یون وو توی ماشین منتظر ایستادن رفتم سمت ماشین و سوار شدم همون موقع یون وو پرید بغل
یون وو: آجی جونم
آچا: جانم
یون وو: دلم تنگ شده بود برات(با لحن بچگونه)
آچا: منکه فقط سه ساعت نبودم پیشت فسقلی
یون وو بعد از حرف آچا بیشتر خواهرشو بغل کرد
بورام: چطور بود ازمون؟
آچا: نسبت به تستهایی که من زده بودم آسون بود
بورام: افرین عزیزم مطمئنم تو رشته مورد علاقت قبول میشی
آچا: ممنونم
بورام: خب دیگه بریم خونه که خیلی خستم یون وو برو روی صندلیت بشین بدو
یون وو: چشم
یون وو نشست سر جاش و راه افتادیم سمت خونه و بعد از نیم ساعت رسیدیم و رفتیم داخل ، بعد از عوض کردن لباسم رفتم با یون وو کلی بازی کردم تا اینکه بابام اومد
جین: سلام به همگی
یون وو: سلاممم
آچا: سلام بابا جون
بورام: سلام عزیزم خسته نباشی
جین: مرسی آآآ راستی آچا آزمونت چطور بود؟
آچا: عالییی
جین: افرین قشنگم
پدرم رفت حموم و بعد از چند مین اومد پایین و ما شاممون رو خوردیم و رفتیم توی پذیرایی نشستیم و شروع به صحبت کردیم
جین: جواب آزمون کی میاد؟
آچا: یک هفته دیگه
جین: اکی
به حرف زدن ادامه دادیم و بعد از دو ساعت رفتیم و توی اتاق هامون خوابیدیم
[پرش زمانی به یک هفته بعد]
امروز جواب کنکورم اومد و بله با رتبه تک رقمی رشته ای که میخواستم توی بهترین دانشگاه سئول قبول شدم و مامانم خیلی خوشحال شد از اونور به پدرمم زنگ زدم و بهش خبر دادم و قرار شد شب یه جشن کوچیک بگیریم ، بعد از ظهر بود که با یون وو و مامانم رفته بودیم بیرون برای خرید نزدیک اونجا یه پارک بود و به اسرار یون وو رفتیم اونجا و مامانمم رفت خرید بکنه داشتیم با یون وو بازی میکردیم که گوشیم زنگ خورد و مشغول صحبت شدم ، وقتی گوشی رو قطع دیدم یون وو نیست همه جارو گشتم که دیدم ....
کپی ممنوع ❌
(آچا)
بالاخره کنکورمم دادم و مطمئنم با یه رتبه عالی میرم دانشگاه ملی سئول و به آرزوم میرسم من خیلی برای این جایگاه تلاش کردم و شب و روز درس خوندم براش ، از دانشگاهی که حوزه من برای کنکور بود خارج شدم و رفتم بیرون دیدم مامانم همراه با یون وو توی ماشین منتظر ایستادن رفتم سمت ماشین و سوار شدم همون موقع یون وو پرید بغل
یون وو: آجی جونم
آچا: جانم
یون وو: دلم تنگ شده بود برات(با لحن بچگونه)
آچا: منکه فقط سه ساعت نبودم پیشت فسقلی
یون وو بعد از حرف آچا بیشتر خواهرشو بغل کرد
بورام: چطور بود ازمون؟
آچا: نسبت به تستهایی که من زده بودم آسون بود
بورام: افرین عزیزم مطمئنم تو رشته مورد علاقت قبول میشی
آچا: ممنونم
بورام: خب دیگه بریم خونه که خیلی خستم یون وو برو روی صندلیت بشین بدو
یون وو: چشم
یون وو نشست سر جاش و راه افتادیم سمت خونه و بعد از نیم ساعت رسیدیم و رفتیم داخل ، بعد از عوض کردن لباسم رفتم با یون وو کلی بازی کردم تا اینکه بابام اومد
جین: سلام به همگی
یون وو: سلاممم
آچا: سلام بابا جون
بورام: سلام عزیزم خسته نباشی
جین: مرسی آآآ راستی آچا آزمونت چطور بود؟
آچا: عالییی
جین: افرین قشنگم
پدرم رفت حموم و بعد از چند مین اومد پایین و ما شاممون رو خوردیم و رفتیم توی پذیرایی نشستیم و شروع به صحبت کردیم
جین: جواب آزمون کی میاد؟
آچا: یک هفته دیگه
جین: اکی
به حرف زدن ادامه دادیم و بعد از دو ساعت رفتیم و توی اتاق هامون خوابیدیم
[پرش زمانی به یک هفته بعد]
امروز جواب کنکورم اومد و بله با رتبه تک رقمی رشته ای که میخواستم توی بهترین دانشگاه سئول قبول شدم و مامانم خیلی خوشحال شد از اونور به پدرمم زنگ زدم و بهش خبر دادم و قرار شد شب یه جشن کوچیک بگیریم ، بعد از ظهر بود که با یون وو و مامانم رفته بودیم بیرون برای خرید نزدیک اونجا یه پارک بود و به اسرار یون وو رفتیم اونجا و مامانمم رفت خرید بکنه داشتیم با یون وو بازی میکردیم که گوشیم زنگ خورد و مشغول صحبت شدم ، وقتی گوشی رو قطع دیدم یون وو نیست همه جارو گشتم که دیدم ....
کپی ممنوع ❌
۴۳.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.