سناریو فیک توکیو ریونجرز از ساتو ریوسی
سناریو فیک توکیو ریونجرز از ساتو ریوسی
🍄*درخواستی*🍄
چن وقتی بود که فک میکردی ریوسی کم بهت توجه میکنه
یه روز از بیرون اومد خونه و چون خستش بود رفت خوابید تو هم وقتی اون خواب بود
کل خونه رو تمیز کردی و رو میز و اینور و اونور گلبرگِ گل ریختی و چنتا شمع هم روشن کردی
و یک لباس زیبا ( این چه لفظیه آخه😐😐😐) ولش کنین یه لباس پوشیدی (عکسش اسلاید دوم)
وقتی ریوسی بیدار شد طبیعتاً بی حوصله بود چون تازه بیدار شده بود
بعد که آب صورتش زد و سر حال اومد رفت نشست رو مبل و لبتابشو برداشت (لپتاپ😐) و درگیر کاراش شد
اصلا هم متوجه تدارکات جنابعالی نشده بود متاسفانه 💢
و بعد رفتی نشستی کنارش و سرت و گذاشتی رو شونه ش و با لبخند...
ا.ت: خوبی ریوسی؟☺️
ریوسی: آره چطور مگه
ا.ت : همینجوری 👈👉
ریوسی: آها
ا.ت: (با یه لحن خاص) ریوسیی
ریوسی:(متعجب) هممممم؟
ا.ت: چرا چن وقته اصننن حواست بهم نیستتت؟ هق انگار اصن برات مهم نیستممم هق...اصن اگه اینجوریه پس منم باهات قهرمممم
و رفتی تو اتاقت و درو محکم بستی
ریوسی هم که پشماش ریخته و شروع میکنه به فکر کردن که چه اشتباهی کرده
و بعد که یه نگاه به دور و برش میندازه و میبینه که چقد همه جا مرتبه و گلبرگا و شمعا
اونوقت تازه فهمید چه خبره و چه شکری خورده😐😐😐
پاشد اومد دم در اتاق
در زد
ریوسی: ا.ت..........میشه درو باز کنی
ا.ت : نخیرمممممم
ریوسی: خواهش میکنم ، ببخشید ، حواسم نبود که دارم چیکار می کنم ، این چن وقت خیلی در گیر کارامم ، دیگه امیدوارم درک کنی واقعا نتونستم بفهمم
میزاری بیام تو؟؟؟
ا.ت: ....
ریوسی: پس میام تو
اومد تو و توهم مث بچه کوچیکا زانوی غم بغل گرفته بودی😄
ریوسی هم اومد کنارت همونجوری مث تو نشست
و شروع کرد به کرم ریختن
(اگه مانگا رو خونده باشین میدونین که ریوسی خیلی کرم داره و در هر شرایطی قابلیت داره کرم بریزه)
بعد که انقد سرت کرم ریخت که دیگه برای اینکه دست از سرت برداره باهاش آشتی کردی
و
ریوسی: امممم......میخوای باهم پیتزای قلبی درس کنیم برای امشب؟
ا.ت : آرههههههههههههه😎😼
ریوسی: بزن قدش🤛🏼
ا.ت : 🤜🏻
😐😐😐😐😐😐😐
و همین دیگه
▪️▪️▪️ببخشید کوتاهه ▪️▪️▪️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨💫✨
🍄*درخواستی*🍄
چن وقتی بود که فک میکردی ریوسی کم بهت توجه میکنه
یه روز از بیرون اومد خونه و چون خستش بود رفت خوابید تو هم وقتی اون خواب بود
کل خونه رو تمیز کردی و رو میز و اینور و اونور گلبرگِ گل ریختی و چنتا شمع هم روشن کردی
و یک لباس زیبا ( این چه لفظیه آخه😐😐😐) ولش کنین یه لباس پوشیدی (عکسش اسلاید دوم)
وقتی ریوسی بیدار شد طبیعتاً بی حوصله بود چون تازه بیدار شده بود
بعد که آب صورتش زد و سر حال اومد رفت نشست رو مبل و لبتابشو برداشت (لپتاپ😐) و درگیر کاراش شد
اصلا هم متوجه تدارکات جنابعالی نشده بود متاسفانه 💢
و بعد رفتی نشستی کنارش و سرت و گذاشتی رو شونه ش و با لبخند...
ا.ت: خوبی ریوسی؟☺️
ریوسی: آره چطور مگه
ا.ت : همینجوری 👈👉
ریوسی: آها
ا.ت: (با یه لحن خاص) ریوسیی
ریوسی:(متعجب) هممممم؟
ا.ت: چرا چن وقته اصننن حواست بهم نیستتت؟ هق انگار اصن برات مهم نیستممم هق...اصن اگه اینجوریه پس منم باهات قهرمممم
و رفتی تو اتاقت و درو محکم بستی
ریوسی هم که پشماش ریخته و شروع میکنه به فکر کردن که چه اشتباهی کرده
و بعد که یه نگاه به دور و برش میندازه و میبینه که چقد همه جا مرتبه و گلبرگا و شمعا
اونوقت تازه فهمید چه خبره و چه شکری خورده😐😐😐
پاشد اومد دم در اتاق
در زد
ریوسی: ا.ت..........میشه درو باز کنی
ا.ت : نخیرمممممم
ریوسی: خواهش میکنم ، ببخشید ، حواسم نبود که دارم چیکار می کنم ، این چن وقت خیلی در گیر کارامم ، دیگه امیدوارم درک کنی واقعا نتونستم بفهمم
میزاری بیام تو؟؟؟
ا.ت: ....
ریوسی: پس میام تو
اومد تو و توهم مث بچه کوچیکا زانوی غم بغل گرفته بودی😄
ریوسی هم اومد کنارت همونجوری مث تو نشست
و شروع کرد به کرم ریختن
(اگه مانگا رو خونده باشین میدونین که ریوسی خیلی کرم داره و در هر شرایطی قابلیت داره کرم بریزه)
بعد که انقد سرت کرم ریخت که دیگه برای اینکه دست از سرت برداره باهاش آشتی کردی
و
ریوسی: امممم......میخوای باهم پیتزای قلبی درس کنیم برای امشب؟
ا.ت : آرههههههههههههه😎😼
ریوسی: بزن قدش🤛🏼
ا.ت : 🤜🏻
😐😐😐😐😐😐😐
و همین دیگه
▪️▪️▪️ببخشید کوتاهه ▪️▪️▪️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨💫✨
۲.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.