مونالیزا پارت ۹
+راستش اینو یکی ازم خواست بکشم چند وقت بود بخاطر همون دختره نقاشی رو بیخیال شدم آخه تقریبا دو روز قبل از اینکه بهم بگه جدا بشیم نقاشی ای که ازش کشیدم نابود کرد اولش اصلا دلم نمیخواست بیام اینجا و اینو بکشم ولی الان واقعا خوشحالم که قبول کردم
_هوم حالا چرا؟
+چون اگه یبول نمیکردم هیچ وقت با تو آشنا نمیشدم
_اووووو راست میگییییی
تهیونگ بازم خندید
+نظرت چیه موضوع نقاشی رو عوض کنیم؟
_هومممم خوبه به نظرم فکر خوبیه خببب مثلااا....
+تو
_چی تو؟
+تورو بکشم هوم؟
_ولی چرا من؟
+نمیدونم
_خبببب باشه
قرار شد فردای آن روز هردو به اینجا بازگردند و نقاشی را شروع کنند
نقاش آمد اما دشت خالی از وجود گرم پسر بود
روی صندلی اش نشست
به خیالش حتما پسر میآمد
......
تقریبا دوساعتی بود که منتظر بود
اما خبری از پسر نبود
و حالا نقاش ،تنها روی صندلی با اخمی بر صورتش پاهایش را تکان میداد
با عصبانیت وسایلشرا برداشت و به کلبه اش رفت
حس کسی که قال گداشته شده است به او دست داده بود
.......
لایک؟
_هوم حالا چرا؟
+چون اگه یبول نمیکردم هیچ وقت با تو آشنا نمیشدم
_اووووو راست میگییییی
تهیونگ بازم خندید
+نظرت چیه موضوع نقاشی رو عوض کنیم؟
_هومممم خوبه به نظرم فکر خوبیه خببب مثلااا....
+تو
_چی تو؟
+تورو بکشم هوم؟
_ولی چرا من؟
+نمیدونم
_خبببب باشه
قرار شد فردای آن روز هردو به اینجا بازگردند و نقاشی را شروع کنند
نقاش آمد اما دشت خالی از وجود گرم پسر بود
روی صندلی اش نشست
به خیالش حتما پسر میآمد
......
تقریبا دوساعتی بود که منتظر بود
اما خبری از پسر نبود
و حالا نقاش ،تنها روی صندلی با اخمی بر صورتش پاهایش را تکان میداد
با عصبانیت وسایلشرا برداشت و به کلبه اش رفت
حس کسی که قال گداشته شده است به او دست داده بود
.......
لایک؟
۱.۲k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.