پارت پنجم شکار مرگ 🔪🖤
فردا شده بود رفتم قرار گذاشته بودیم توی یه رستوران منتظرش بودم که با یه استایل خیلی جذاب اومد نشست جلوم همه داشتن نگامون میکردن بعد خوردن ناهار تا شب باهاش بیرون بودم خیلی بهم خوشگذشته بود برده بودم شهربازی آنقدر که بردم وسایل سوارش کردم داشت بالا میآورد رفتم از یه مغازه آب بگیرم دوتا بستنیم گرفتم اومدم برگردم خوردم به یکی اومدم عقب نگا کردم دیدم دلقکه واییی من به دلقک فوبیا دارم ترسیدم رفتم عقب که یکی دستم گرفت
_ بیبی چیشده برگشتم نگاش کردم
+ ه ه هیچی فقط ترسیدم برات آب گرفتم
خورد داشتیم قدم میزدیم حرف میزدیم بستنی میخوردی
_ به دلقکا فوبیا داری ؟
+ اره
_ که اینطور
لپم گرفت
_ لپات زیادی نرم گوگولیه
+ خندیدم واقعا ؟
_ اره
_ خب اون داستانی که میترسی ازم چیه هوم ؟
موهام داد پشت گوشم
+ براش تعریف کردم
با هم رفتیم یه جایی که واسه زوجا بود و خیلیم گرون بود نگاش کردم
+ اینجا خیلی گرون نیست
_ اوم نگران نباش تو مهمون منی درسته
+ اره درسته
داشتیم شام میخوردیم که بلند شد نگاش کردم یه جعبه گذاشت جلوم
_ میخواستم این کادو زود تر بهت بدم ولی دیگه الان دارم میگم
+ عااا خیلی ممنون وقتی بازش کردم از ترس خشکم زده بود
عکس همون ماشینی بود که اون شب دیدم همون شب کوفتی که مجبور شدم با با هیون برای همیشه جداشم
سرم گیج رفت افتادم
💜ممنون برای تمام حمایتاتون 💜
_ بیبی چیشده برگشتم نگاش کردم
+ ه ه هیچی فقط ترسیدم برات آب گرفتم
خورد داشتیم قدم میزدیم حرف میزدیم بستنی میخوردی
_ به دلقکا فوبیا داری ؟
+ اره
_ که اینطور
لپم گرفت
_ لپات زیادی نرم گوگولیه
+ خندیدم واقعا ؟
_ اره
_ خب اون داستانی که میترسی ازم چیه هوم ؟
موهام داد پشت گوشم
+ براش تعریف کردم
با هم رفتیم یه جایی که واسه زوجا بود و خیلیم گرون بود نگاش کردم
+ اینجا خیلی گرون نیست
_ اوم نگران نباش تو مهمون منی درسته
+ اره درسته
داشتیم شام میخوردیم که بلند شد نگاش کردم یه جعبه گذاشت جلوم
_ میخواستم این کادو زود تر بهت بدم ولی دیگه الان دارم میگم
+ عااا خیلی ممنون وقتی بازش کردم از ترس خشکم زده بود
عکس همون ماشینی بود که اون شب دیدم همون شب کوفتی که مجبور شدم با با هیون برای همیشه جداشم
سرم گیج رفت افتادم
💜ممنون برای تمام حمایتاتون 💜
۱۰.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.