عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 32
+بیب! چیشده داری خودتو اینجوری نابود میکنی!؟ که الکی ناراحتیو با لبخند میپوشونی! هرکی نفهمه من که میدونم!
هق هق هاش بیشتر شد جوری که احساس کردم دیگه نمیتونه نفس بکشه! آروم دست هامو روی صورتش قاب کردم و نوازش وار روی لپش کشیدم!
+اتی من! چیشده پیشی کوچولو!؟ گریه نکن دخترم!
_هق هق هق(نفس در نمیاد)
+ات منو نگاه کن! یه نفس عمیق بکش و یه لحظه گریه نکن خب!؟ داری خودتو لطف میکنی بچه!
این رو که بهش گفتم یکم بهتر شد و کم و بیش هق هق میکرد
+آفرین! حالا بگو بیبنم چیشدخ اینقدر حالت بده!؟هوم؟
_ته...هق هق...من..من...هق...(ادامه نداد)
+ات!؟ درست حرف بزن بیبنم! تو چی!؟
این حرف رو که زدم شدت گریه هاش خیلی بیشتر شد! اینجوری ادامه بده لطف میشه! محکم لب هامو کبوندم رو لب هاش و شروع کردم به مک زدن!
ویو ات
ته لب هاشو با آخرین قدرت کبوند رو لب هام خشن مک میزد! تاحالا اینجوری شو ندیده بودم! آروم تو همون حالت بلندم کرد و لب هاشو از رو لب هام جا کرد و گفت
+آگه همین الان نگی چیشده قول میدم مقصد بدی مون تخت باشه!(بم و جدی)
_(سکوت)
+خیله خب خودت خاستی!
خب راستش گیج شده بودم! با چشم های اشکی و دماغی که فین فین میکرد بهش زول زدم !
حالت بغلشو و برآید استایل تغییر داد و از اتاق مطالعه خارج شد که چریونگ با تعجب زیاد نگاهمون میکرد!
و منی داشتم از خجالت آب میشدم! ولیعهد از بین اون همه خدمتکار به جدی ترین شکل ممکن رد شد! بهتون قول میدم فردا پشت سرمون کلی حرف در بیاد!🤦♀🎀
رسیدیم در اتاقم رو باز کرد پشت سرش قفل کرد!
_ته....(گیج و منگ)
بدون هیچ حرفی گذاشتم رو تخت رو دوباره اون بوسه ی خشن رو شروع کرد! و آروم دستش و برد طرف زیپ لباسم!
محکم زدم به سینه اش که ازم جدا شد
+آگه میخوای کار به جاهای باریک نکشه خودت اعتراف کن چیشده!
_باشه باشه (ترسیده)
آروم از زیر ته اومدم بیرون نشستم روی تخت!
_خب راستش توی لیست کارهای امروزم مادرت گفته بود باید برم پیش پزشک کاخ!
+وایسا.... نگو به چیزی که دارم بهش فک میکنم اتفاق افتاده باشه!
_خب باید بگم آره! ازم آزمایش گرفت و گفت از جوابش منفی بیاد یعنی نمیتونم بچه دار بشم اون موقع نمیتونیم ازدواج کنیم...هق هق
دیگه آخرش نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه!
ویو تهیونگ
شت! کار مادرم نبوده! چون اون میدونست فقط بین هزاران دختر که تور سرزمین وجود داره بخاطر اینکه خانواده ما خون آشامه! تنها یه دختر قابلیت بچه دار شدن از مارو داره! که اونم.... نزدیک ۲۰۰ سال منتظر بودم تناخس پیدا و بگرده! و خب انتظار هام جواب داد اون دختر الان رو به روم نشسته! ولی خب نمیزارم این دفعه بد تموم شه! این صدرصد کار ملکهی مادره!
+اتی من! آخه این نارحتی نداره که! نترس به موقع دوتایی یه نی نی کوچولو به دنیا میاریم! فقط نگران نباش بعضی ها میخوان اینجوری بگن که تو رو از من دور کنن! قشنگم
_یعنی هیچی نیست!؟
+نه قشنگچه ی من! حالا هم بلند شو باید آماده بشی ملکه مادر داره میاد!
اینو که گفتم مثل چی پرید بالا! که باعث شد خندم بگیره!
+خب بانوی زیبای افتخار میدین امروز من آمادتون کنم!؟(خنده)
_با کمال میل جناب کیم!(خنده)
ات رو نشوندم جلوی میز آینه اش و موهاشو باز کردم! شروع کردم به شونه زدنشون و بعد درست کردن موهاش! حدود ۱۵ دقیقه بعد کارم تموم شد!
+خب موهات تمومه صورتت هم بشور تا خوشگل تر بشی!
ات رفت صورتش رو شست اومد نشست رو صندلی بهم نگاه کرد میخواستم کمدش رو باز کردم که مثل چی پرید جلوم!
خب دیگه باشید برین خونه هاتون ☺️🤎🍪
ᴘᴀʀᴛ 32
+بیب! چیشده داری خودتو اینجوری نابود میکنی!؟ که الکی ناراحتیو با لبخند میپوشونی! هرکی نفهمه من که میدونم!
هق هق هاش بیشتر شد جوری که احساس کردم دیگه نمیتونه نفس بکشه! آروم دست هامو روی صورتش قاب کردم و نوازش وار روی لپش کشیدم!
+اتی من! چیشده پیشی کوچولو!؟ گریه نکن دخترم!
_هق هق هق(نفس در نمیاد)
+ات منو نگاه کن! یه نفس عمیق بکش و یه لحظه گریه نکن خب!؟ داری خودتو لطف میکنی بچه!
این رو که بهش گفتم یکم بهتر شد و کم و بیش هق هق میکرد
+آفرین! حالا بگو بیبنم چیشدخ اینقدر حالت بده!؟هوم؟
_ته...هق هق...من..من...هق...(ادامه نداد)
+ات!؟ درست حرف بزن بیبنم! تو چی!؟
این حرف رو که زدم شدت گریه هاش خیلی بیشتر شد! اینجوری ادامه بده لطف میشه! محکم لب هامو کبوندم رو لب هاش و شروع کردم به مک زدن!
ویو ات
ته لب هاشو با آخرین قدرت کبوند رو لب هام خشن مک میزد! تاحالا اینجوری شو ندیده بودم! آروم تو همون حالت بلندم کرد و لب هاشو از رو لب هام جا کرد و گفت
+آگه همین الان نگی چیشده قول میدم مقصد بدی مون تخت باشه!(بم و جدی)
_(سکوت)
+خیله خب خودت خاستی!
خب راستش گیج شده بودم! با چشم های اشکی و دماغی که فین فین میکرد بهش زول زدم !
حالت بغلشو و برآید استایل تغییر داد و از اتاق مطالعه خارج شد که چریونگ با تعجب زیاد نگاهمون میکرد!
و منی داشتم از خجالت آب میشدم! ولیعهد از بین اون همه خدمتکار به جدی ترین شکل ممکن رد شد! بهتون قول میدم فردا پشت سرمون کلی حرف در بیاد!🤦♀🎀
رسیدیم در اتاقم رو باز کرد پشت سرش قفل کرد!
_ته....(گیج و منگ)
بدون هیچ حرفی گذاشتم رو تخت رو دوباره اون بوسه ی خشن رو شروع کرد! و آروم دستش و برد طرف زیپ لباسم!
محکم زدم به سینه اش که ازم جدا شد
+آگه میخوای کار به جاهای باریک نکشه خودت اعتراف کن چیشده!
_باشه باشه (ترسیده)
آروم از زیر ته اومدم بیرون نشستم روی تخت!
_خب راستش توی لیست کارهای امروزم مادرت گفته بود باید برم پیش پزشک کاخ!
+وایسا.... نگو به چیزی که دارم بهش فک میکنم اتفاق افتاده باشه!
_خب باید بگم آره! ازم آزمایش گرفت و گفت از جوابش منفی بیاد یعنی نمیتونم بچه دار بشم اون موقع نمیتونیم ازدواج کنیم...هق هق
دیگه آخرش نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه!
ویو تهیونگ
شت! کار مادرم نبوده! چون اون میدونست فقط بین هزاران دختر که تور سرزمین وجود داره بخاطر اینکه خانواده ما خون آشامه! تنها یه دختر قابلیت بچه دار شدن از مارو داره! که اونم.... نزدیک ۲۰۰ سال منتظر بودم تناخس پیدا و بگرده! و خب انتظار هام جواب داد اون دختر الان رو به روم نشسته! ولی خب نمیزارم این دفعه بد تموم شه! این صدرصد کار ملکهی مادره!
+اتی من! آخه این نارحتی نداره که! نترس به موقع دوتایی یه نی نی کوچولو به دنیا میاریم! فقط نگران نباش بعضی ها میخوان اینجوری بگن که تو رو از من دور کنن! قشنگم
_یعنی هیچی نیست!؟
+نه قشنگچه ی من! حالا هم بلند شو باید آماده بشی ملکه مادر داره میاد!
اینو که گفتم مثل چی پرید بالا! که باعث شد خندم بگیره!
+خب بانوی زیبای افتخار میدین امروز من آمادتون کنم!؟(خنده)
_با کمال میل جناب کیم!(خنده)
ات رو نشوندم جلوی میز آینه اش و موهاشو باز کردم! شروع کردم به شونه زدنشون و بعد درست کردن موهاش! حدود ۱۵ دقیقه بعد کارم تموم شد!
+خب موهات تمومه صورتت هم بشور تا خوشگل تر بشی!
ات رفت صورتش رو شست اومد نشست رو صندلی بهم نگاه کرد میخواستم کمدش رو باز کردم که مثل چی پرید جلوم!
خب دیگه باشید برین خونه هاتون ☺️🤎🍪
۶.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.