P17
جین : خوش بگذره
بعدم در رو بست و رفت با صدای قدم هاش فهمیدم که ازم دور شد
یعنی الان من با ا/ت تنهام ؟ چیکار کنم ؟ بگم هرچی جین گفته دروغ بوده ، نه صبر کن نباید همچین چیزی بگم ا/ت که الان میدونه پس بهتر از این موقعیت استفاده کنم ، بهتره حرف جین رو تایید کنم من که اونو توی قلبم راه دادم و قبول کردم این دختر با بقیه متفاوته قبول کردم مثل بقیه ی دخترا نیست که فقط به خاطر چیزای دیگه میخوانت چرا دروغ بگم ؟
برگشتم و روم رو به ا/ت کردم قیافه ی متعجبش بدجور تو چشم بود اما این نگاه نگاهی نبود که انگار از شنیدنش تعجب کرده باشه یا انتظار شنیدنشو نداشته باشه ، این نگاه به این معنی بود که خیلی وقته منتظر شنیدن این حرف بوده ، واقعا نمیدونستم از کجا شروع کنم فقط پشت گردنم رو لمس کردم و گفتم : خب فکر کنم جین بهت گفت ؟
ا/ت : چیو ؟
جونگ کوک : خب چیزی که جین گفت دیگه ؟
ا/ت : چی رو گفت ؟
پس حدسم درست بود این میدونه جین چی گفته فقط میخواد از زبون من بشنوتش معطلش نذاشتم چون خودمم واقعا تحمل نداشتم حقیقتش منم خیلی منتظر این لحظه بودم بسه دیگه تموم شد هرچقدر جونگ کوک خشن و سرد بودم الان میخوام خودم باشم اره میخوام برای این دختر خودم باشم همون جونگ کوکی که همه دلشون براش تنگ شده و توی چشماشون از این جونگ کوک ساختگی متنفرن ، تو چشماش نگاه کردم و گفتم : دوست دارم
قیافش یه حالتی داشت انگار که همچی رو فراموش کرد و فقط به این لحظه چسبید آروم آروم با قدم های اهسته سمتم قدم برداشت اما نذاشتم زیاد بهم نزدیک بشه و گفتم : ا/ت اگه بیای دیگه نمیزارم بری
حرفم رو شنید اما به قدم هاش ادامه داد این نشون میده احساسات اونم مثل منه تو این مدت شناختمش میدونم به خاطر خودته که میخوادت و همین باعث شد جذبش بشم منی که جذب هیچ کس نشدم در مقابل این دختر کم آوردم ، به قدم هاش ادامه داد و اومد جلوم وایساد ، یکم بهم نگاه کرد و گفت : پس تو قلبت رو به من دادی
جونگ کوک : من ندادم تو گرفتیش
بعدم در رو بست و رفت با صدای قدم هاش فهمیدم که ازم دور شد
یعنی الان من با ا/ت تنهام ؟ چیکار کنم ؟ بگم هرچی جین گفته دروغ بوده ، نه صبر کن نباید همچین چیزی بگم ا/ت که الان میدونه پس بهتر از این موقعیت استفاده کنم ، بهتره حرف جین رو تایید کنم من که اونو توی قلبم راه دادم و قبول کردم این دختر با بقیه متفاوته قبول کردم مثل بقیه ی دخترا نیست که فقط به خاطر چیزای دیگه میخوانت چرا دروغ بگم ؟
برگشتم و روم رو به ا/ت کردم قیافه ی متعجبش بدجور تو چشم بود اما این نگاه نگاهی نبود که انگار از شنیدنش تعجب کرده باشه یا انتظار شنیدنشو نداشته باشه ، این نگاه به این معنی بود که خیلی وقته منتظر شنیدن این حرف بوده ، واقعا نمیدونستم از کجا شروع کنم فقط پشت گردنم رو لمس کردم و گفتم : خب فکر کنم جین بهت گفت ؟
ا/ت : چیو ؟
جونگ کوک : خب چیزی که جین گفت دیگه ؟
ا/ت : چی رو گفت ؟
پس حدسم درست بود این میدونه جین چی گفته فقط میخواد از زبون من بشنوتش معطلش نذاشتم چون خودمم واقعا تحمل نداشتم حقیقتش منم خیلی منتظر این لحظه بودم بسه دیگه تموم شد هرچقدر جونگ کوک خشن و سرد بودم الان میخوام خودم باشم اره میخوام برای این دختر خودم باشم همون جونگ کوکی که همه دلشون براش تنگ شده و توی چشماشون از این جونگ کوک ساختگی متنفرن ، تو چشماش نگاه کردم و گفتم : دوست دارم
قیافش یه حالتی داشت انگار که همچی رو فراموش کرد و فقط به این لحظه چسبید آروم آروم با قدم های اهسته سمتم قدم برداشت اما نذاشتم زیاد بهم نزدیک بشه و گفتم : ا/ت اگه بیای دیگه نمیزارم بری
حرفم رو شنید اما به قدم هاش ادامه داد این نشون میده احساسات اونم مثل منه تو این مدت شناختمش میدونم به خاطر خودته که میخوادت و همین باعث شد جذبش بشم منی که جذب هیچ کس نشدم در مقابل این دختر کم آوردم ، به قدم هاش ادامه داد و اومد جلوم وایساد ، یکم بهم نگاه کرد و گفت : پس تو قلبت رو به من دادی
جونگ کوک : من ندادم تو گرفتیش
۱۶.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.