🖇فَرازُ و نَشیب 🖇... PART ³
V... RHS:
دیانا:ساعت حدود ۱ بود از جام پاشدم و رفتم سرویس و کارامو انجام دادم و اومدم بیرون و یه آرایش دخترونه و ساده کردم و بعدشم یه شلوار مام مشکی با یه لباس خفاشی مشکی پوشیدم و یه شال سفید انداختم سرم و رفتم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم به آدرسی که نیکا داده بود ..... حدود ۱۰ مین بعد رسیدم و زنگو زدم ..
نیکا : واییی سلامممم
دیانا: سلامم خره دیا
نیکا : بیا تو مزه نریز .... رفتیم تو و با مهشاد و پانیذ سلام کرد و نشستیم
مهشاد : خب هرکس از زندگی خودش بگهه
پانیذ: خب من میگم.... من ۱۹ سالمه و یه داداش دارم که اسمش عرفانه و مامان و بابام هم به خاطر مریضی مامان بزرگم رفتن آمریکا و الان منو و داداشم تو خونه تنها زندگی میکنیم
مهشاد : منم ۱۸ سالمه با مامان و بابام زندگی میکنیم
نیکا : منم ۱۹ سالمه .. مامان و بابام از هم تلاق گرفتن و ازدواجکردن ... خرجمو میدن ولی تو خونه اونا زندگی نمیکنم
دیانا: امم مم ۱۸ سالمه و مامان و بابام چن سال پیش تو تصادف مردن و منم الان خودم خرجمو باید در بیارم و تنها زندگی میکنم
مهشاد : وایی الان پول از کجا میاری
دیانا: قرار شده برم تو یه رستوران کار کنم
نیکا : کی
دیانا: واییی نیم ساعت دیگه من رفتم دعا کنید بتونم خدافززز .... از خ نه زدن بیرون و یه تاکسی گرفتم و رفتن سمت رستوران و وارد شدم که بهم گفتن برم دفتر مدیریت و منشی گف برم تو رفتم تو و با چیزی که دیدم شوکه شدم
ارسلان: تو اینجا چیکار میکنی
دیانا: اومده ... بودم ... برا...برای کار
ارسلان: پس رستورانی که گفتی میخوای توش کار کنی اینجاس ... رستوران من
دیانا: نه نه اشتباه گرفتم
ارسلان: صبر کن .... اگه درست کار کنی حقوق خوبی میگیری .
دیانا: کارم چیه
ارسلان: شستن ظرف ها
دیانا: حقوقش
ارسلان: روزانه یا هفته ای
دیانا: روزانه اگه بشه
ارسلان: اینجا فروشش زیاده اگه از صب بیای تا آخر شب کار کنی میشه روزی ۵۰۰ تومن
دیانا: آخه دانشگاه چی
ارسلان: حالا تصمیم با خودته از شیش صب تا ۱۰ شب
دیانا: حقوق خوبی داشت هیچ جا همچین پولی نمیتونستم در بیارم ..... قبوله
ارسلان: برو تو آشپز خونه و شروع کن
دیانا: باشه .... رفتم تو آشپز خونه هم مرد بود هم زن به همه سلامکردم و خودمو معرفی کردم و رفتم جایی که ظرفا رو میشستن
ادامه دارد💜
دیانا:ساعت حدود ۱ بود از جام پاشدم و رفتم سرویس و کارامو انجام دادم و اومدم بیرون و یه آرایش دخترونه و ساده کردم و بعدشم یه شلوار مام مشکی با یه لباس خفاشی مشکی پوشیدم و یه شال سفید انداختم سرم و رفتم بیرون و تاکسی گرفتم و رفتم به آدرسی که نیکا داده بود ..... حدود ۱۰ مین بعد رسیدم و زنگو زدم ..
نیکا : واییی سلامممم
دیانا: سلامم خره دیا
نیکا : بیا تو مزه نریز .... رفتیم تو و با مهشاد و پانیذ سلام کرد و نشستیم
مهشاد : خب هرکس از زندگی خودش بگهه
پانیذ: خب من میگم.... من ۱۹ سالمه و یه داداش دارم که اسمش عرفانه و مامان و بابام هم به خاطر مریضی مامان بزرگم رفتن آمریکا و الان منو و داداشم تو خونه تنها زندگی میکنیم
مهشاد : منم ۱۸ سالمه با مامان و بابام زندگی میکنیم
نیکا : منم ۱۹ سالمه .. مامان و بابام از هم تلاق گرفتن و ازدواجکردن ... خرجمو میدن ولی تو خونه اونا زندگی نمیکنم
دیانا: امم مم ۱۸ سالمه و مامان و بابام چن سال پیش تو تصادف مردن و منم الان خودم خرجمو باید در بیارم و تنها زندگی میکنم
مهشاد : وایی الان پول از کجا میاری
دیانا: قرار شده برم تو یه رستوران کار کنم
نیکا : کی
دیانا: واییی نیم ساعت دیگه من رفتم دعا کنید بتونم خدافززز .... از خ نه زدن بیرون و یه تاکسی گرفتم و رفتن سمت رستوران و وارد شدم که بهم گفتن برم دفتر مدیریت و منشی گف برم تو رفتم تو و با چیزی که دیدم شوکه شدم
ارسلان: تو اینجا چیکار میکنی
دیانا: اومده ... بودم ... برا...برای کار
ارسلان: پس رستورانی که گفتی میخوای توش کار کنی اینجاس ... رستوران من
دیانا: نه نه اشتباه گرفتم
ارسلان: صبر کن .... اگه درست کار کنی حقوق خوبی میگیری .
دیانا: کارم چیه
ارسلان: شستن ظرف ها
دیانا: حقوقش
ارسلان: روزانه یا هفته ای
دیانا: روزانه اگه بشه
ارسلان: اینجا فروشش زیاده اگه از صب بیای تا آخر شب کار کنی میشه روزی ۵۰۰ تومن
دیانا: آخه دانشگاه چی
ارسلان: حالا تصمیم با خودته از شیش صب تا ۱۰ شب
دیانا: حقوق خوبی داشت هیچ جا همچین پولی نمیتونستم در بیارم ..... قبوله
ارسلان: برو تو آشپز خونه و شروع کن
دیانا: باشه .... رفتم تو آشپز خونه هم مرد بود هم زن به همه سلامکردم و خودمو معرفی کردم و رفتم جایی که ظرفا رو میشستن
ادامه دارد💜
۱۵.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.