خودکشی؟

داخل اتاقش بود یک ویدیو جدید دیده بود و به نظرش جالب بود سریع از اتاق خارج شد و پر‌‌ انرژی به خانوادش نشون داد ولی هیچکس هیچ ری اکشنی نشون نداد. دختر اهمیتی نداد رفت روی مبل نشست.
براش عادی شده بود هر وقت برای کسی چیزی را توضیح میداد هیچکس براش مهم نبود‌. دید مامان و باباش دارن به چیزی می‌خندن رفت که ببینه چیه شاید اونم خندید چون دید خانوادش دارن لبخند میزنن ولی تا رفت ببینه دیگه هیچ کدام نخندیدن دختر گفت:منم ببینم؟؟؟؟خیلی پر انرژی بود ولی بهش گفتن:نه چیز مهمی نبود
قلب دختر خورد شد چون اون هر چیزی که خنده روی لبش می آورد رو به بقیه نشون میداد که شاید بقیه هم بخندند رفت توی اتاقش در را قفل کرد و رفت روی تخت، زیر پتو بدون صدا شروع به گریه کردن کرد.
چشمش کاملا قرمز شده بود. اخرای شب وقتی همه داشتن می‌خوابیدن چاقویی که داخل اتاقش بود را برداشت و رگش را برید ولی قبلش نامه ای نوشت:
ببخشید خانواده ی عزیزم بخندید چون با من خنده روی لبتون نیست می‌خوام همیشه خوشحال باشید ولی بدون من. باید برم کلی بخندید باشه؟قول دادید ها!دوستتون داشتم
کل خونش روی زمین ریخت و روی زمین افتاد، سرش به میز خورد و خون اومد.خانوادش که صدا را شنیدن رفتن در اتاق دخترشون و در زدن بعد اینکه دیدن صدایی نمیاد شروع کردن به شکستن در وقتی در شکست و جسد دخترشون را دیدن همشون ترسیدن سریع به آمبولانس زنگ زدن ولی دیر شده ولی بدیش این بود دخترشون تو اون روز هم از درون مرد هم از بیرون.
می‌دونی کلی برای مراسم ختم دخترشون گریه کردن. ولی اگه دخترشون زنده بود بازم اهمیت نمیدادن:)
اینطوریه که انسان وقتی میمیره عزیز میشه.........