پارت۳۵
پارت۳۵
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
طولی نکشید که دوباره زنگ در خورد ا.ت باز دویید و سمت در و درو باز کرد مامان و بابام بودن ...اومدن داخل اما همون موقعه یهو هاجون گفت
/خاله من دیگه میرم شما مهموناتون رسیدن(گرفته و ناراحت)
- نه هاجون بمون من ۲ روز فقط اینجام میخوام باهاتون وقت بگذرونم(لبخند)
+ راست میگه منم میخوام بیشتر باهاتون وقت بگذرونم(لبخند)
/ حالا که اسرار میکنید باشه
- یوهوووو(همه زدیدم زیر خنده و خانوادهامون باهم اشنا شدن و شام خوردیم ودر اخر نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم راجب عروسی که مامان جونگ کوک گفت)
» خب ماه دیگه عروسی رو بگیریم؟(لبخند)
-(با حرفش منو جونگ کوک همزمان گفتیم)-+چییییییی
+ (همه زدن زیر خنده) ولی مامان منو ا.ت میخوایم زودتر ازدواج کنیم(جدی و کیوت)
- راست میگه(کیوت)(همه فقط داشتن میخندیدن که بابام گفت)(علامت بابای ا.ت >)
> پس همین هفته میگیریم....خوبه؟
« » < از نظر ما اره
- ارهههه خوبهههههه(ذوقق)
+ منم موفقممممم(ذوققق)(بعد از کلی حرف قرار شد منو ا.ت پسفردا بریم خرید یعنی روز که میریم تو سئول.....ساعت۱۰شب شده بود که ا.ت دستمو گرفتو بردم تو اتاقش و درو بست و گفت)
- ددی(کیوت و ذوققق)
+ جون دلم(لبخند و ذوق)
ـ بیا بریم صاحل هیوندای (ذوقققق)
+ چرا که نه بیب(نزدیکش شدم)
ـ ددی اتاقم خوشگله؟(کیوت)
+(نگاهی به دورم انداختم ) اره خیلییییییی مثل تو(باز بهش نزدیک شدم که اینبار رفت عقب ...به کارم ادامه دادم تا اینکه خورد رو تخت و افتاد روش ...سریع روش خی/مه زدمو ل/بامو به ل/بای شیرینش رسوندم وبو/سیدمشون....اروم و ملایم م/کشون میزدم با دستام موهاشو نوازش میکردم )
-(همراهیش میکردم و خیس ل/باشو مزه میکردم.....دستامو دور گردنش حلقه کردم ..... بعد ۷مین ازم جدا شد و بد/نمو بو کشید)
+ ( از روش بلند شدم و رفتم سمت در اتاقش و نگاش کردم) عاشقتمممممم
- (بلند شدم)من بیشترررر
+من بیرون تاکسی میگرم اماده باش بیبی که بریم بعدم یجایی میریم (چشمکی بهش زدم و رفتم بیرون)(لبخند)
ـ (بلند شدمو یه لباس مناسب پوشیدمو و یکم ارایش کردم و محض احتیات برا خودم یه لباس برداشتم تا اگه خیس شدم عوض کنم ..دیگه اماده شدم و گوشیمو تینت و عطر و کارت و بقیه وسایلامم گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون که............
حمایتتتتتتتت لاواممممم!
برا پارت بعد لایکا از۱۰ تا بیشتر باشه و بهم انرژی بدیننننن : )
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
طولی نکشید که دوباره زنگ در خورد ا.ت باز دویید و سمت در و درو باز کرد مامان و بابام بودن ...اومدن داخل اما همون موقعه یهو هاجون گفت
/خاله من دیگه میرم شما مهموناتون رسیدن(گرفته و ناراحت)
- نه هاجون بمون من ۲ روز فقط اینجام میخوام باهاتون وقت بگذرونم(لبخند)
+ راست میگه منم میخوام بیشتر باهاتون وقت بگذرونم(لبخند)
/ حالا که اسرار میکنید باشه
- یوهوووو(همه زدیدم زیر خنده و خانوادهامون باهم اشنا شدن و شام خوردیم ودر اخر نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم راجب عروسی که مامان جونگ کوک گفت)
» خب ماه دیگه عروسی رو بگیریم؟(لبخند)
-(با حرفش منو جونگ کوک همزمان گفتیم)-+چییییییی
+ (همه زدن زیر خنده) ولی مامان منو ا.ت میخوایم زودتر ازدواج کنیم(جدی و کیوت)
- راست میگه(کیوت)(همه فقط داشتن میخندیدن که بابام گفت)(علامت بابای ا.ت >)
> پس همین هفته میگیریم....خوبه؟
« » < از نظر ما اره
- ارهههه خوبهههههه(ذوقق)
+ منم موفقممممم(ذوققق)(بعد از کلی حرف قرار شد منو ا.ت پسفردا بریم خرید یعنی روز که میریم تو سئول.....ساعت۱۰شب شده بود که ا.ت دستمو گرفتو بردم تو اتاقش و درو بست و گفت)
- ددی(کیوت و ذوققق)
+ جون دلم(لبخند و ذوق)
ـ بیا بریم صاحل هیوندای (ذوقققق)
+ چرا که نه بیب(نزدیکش شدم)
ـ ددی اتاقم خوشگله؟(کیوت)
+(نگاهی به دورم انداختم ) اره خیلییییییی مثل تو(باز بهش نزدیک شدم که اینبار رفت عقب ...به کارم ادامه دادم تا اینکه خورد رو تخت و افتاد روش ...سریع روش خی/مه زدمو ل/بامو به ل/بای شیرینش رسوندم وبو/سیدمشون....اروم و ملایم م/کشون میزدم با دستام موهاشو نوازش میکردم )
-(همراهیش میکردم و خیس ل/باشو مزه میکردم.....دستامو دور گردنش حلقه کردم ..... بعد ۷مین ازم جدا شد و بد/نمو بو کشید)
+ ( از روش بلند شدم و رفتم سمت در اتاقش و نگاش کردم) عاشقتمممممم
- (بلند شدم)من بیشترررر
+من بیرون تاکسی میگرم اماده باش بیبی که بریم بعدم یجایی میریم (چشمکی بهش زدم و رفتم بیرون)(لبخند)
ـ (بلند شدمو یه لباس مناسب پوشیدمو و یکم ارایش کردم و محض احتیات برا خودم یه لباس برداشتم تا اگه خیس شدم عوض کنم ..دیگه اماده شدم و گوشیمو تینت و عطر و کارت و بقیه وسایلامم گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون که............
حمایتتتتتتتت لاواممممم!
برا پارت بعد لایکا از۱۰ تا بیشتر باشه و بهم انرژی بدیننننن : )
۲.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.