★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۴۸..
ناله عمیق مردونه ای رو بیرون داد، پسر توی بغلشو روی سنگ سرد روشویی به پهلو خم کرد و یکی از پاهاشو بالا کشید و با قدرت بیشتری ضربه های پر قدرتش رو به نقطه حساسش کوبید و صدای ناله های جونگکوک که بخاطر قدرت زیاد ضربه ها از درد و لذت پر شده بود گوشاشو پر کرد.
×آههههه...خ..خوبه.....آهههههه...اومممم
دستشو دور عضو توی هایبرید زیرش حلقه کرد.
اونم باید به اندازه خودش لذت میبرد. حرکات دست و پایین تنشو همزمان کرد و ناله عمیق دیگه ای بیرون داد.
داشت از لذت دیوونه میشد!
با حس کردن فشاری تو پایین تنش سریع از جونگکوک بیرون کشید و با ناله مردونه ای همراه جونگکوک به اوج رسید.
تهیونگ تن داغ و بیحال هاببریدش رو توی بغل گرفت و به خودش فشار داد.
باورش نمیشد بالاخره کنترلش رو از دست داده بود.
پیشونی جونگکوک رو تند بویید و نگران نگاش کرد و صورتشو نوازش کرد.
_خوبی جونگکوک..؟
چند ثانیه به صورت سرخش نگاه کرد و آروم پیشونی خودشو به پیشونی جونگکوکی که تازه نفساش آروم گرفته بود تکیه داد.
نفسشو بیرون داد و دوباره بغلش گرفت و دوباره تنشو توی وان جا داد و پشت سرش نشست و دستاشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و کتفشو چند بار بوسید.
_حالت چطوره بچه؟
جونگکوک نفسشو با صدا بیرون داد و توی بغل تهیونگ فرو رفت و لبخند آروم و شیرینی بخاطر آغوش گرم تهیونگ زد.
×خوبم.
_مطمئنی؟! سخت گرفتم بت درد نداری؟
جونگکوک سرشو خم کرد و لبخند آرومی به مرد مهربون کنارش زد و با لذت خط فکشو بوسید و خودشو بیشتر توی بغلش فرو کرد.
_نگران نباش تهیونگی .. خوبم.
تهیونگ نفش عمیقی کشید و جونگکوکو بیشتر به خودش فشار داد و کتفشو چند بار بوسید.
×حرف بزن باهام..
_چی بگم....؟
چند ثانیه جفتشون به سکوت آرامشبخش حموم که فقط قطره های آب قابلیت شکستنش رو داشت گوش دادن و آروم گرفتن.
ادامه دارد...
پارت ۴۸..
ناله عمیق مردونه ای رو بیرون داد، پسر توی بغلشو روی سنگ سرد روشویی به پهلو خم کرد و یکی از پاهاشو بالا کشید و با قدرت بیشتری ضربه های پر قدرتش رو به نقطه حساسش کوبید و صدای ناله های جونگکوک که بخاطر قدرت زیاد ضربه ها از درد و لذت پر شده بود گوشاشو پر کرد.
×آههههه...خ..خوبه.....آهههههه...اومممم
دستشو دور عضو توی هایبرید زیرش حلقه کرد.
اونم باید به اندازه خودش لذت میبرد. حرکات دست و پایین تنشو همزمان کرد و ناله عمیق دیگه ای بیرون داد.
داشت از لذت دیوونه میشد!
با حس کردن فشاری تو پایین تنش سریع از جونگکوک بیرون کشید و با ناله مردونه ای همراه جونگکوک به اوج رسید.
تهیونگ تن داغ و بیحال هاببریدش رو توی بغل گرفت و به خودش فشار داد.
باورش نمیشد بالاخره کنترلش رو از دست داده بود.
پیشونی جونگکوک رو تند بویید و نگران نگاش کرد و صورتشو نوازش کرد.
_خوبی جونگکوک..؟
چند ثانیه به صورت سرخش نگاه کرد و آروم پیشونی خودشو به پیشونی جونگکوکی که تازه نفساش آروم گرفته بود تکیه داد.
نفسشو بیرون داد و دوباره بغلش گرفت و دوباره تنشو توی وان جا داد و پشت سرش نشست و دستاشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و کتفشو چند بار بوسید.
_حالت چطوره بچه؟
جونگکوک نفسشو با صدا بیرون داد و توی بغل تهیونگ فرو رفت و لبخند آروم و شیرینی بخاطر آغوش گرم تهیونگ زد.
×خوبم.
_مطمئنی؟! سخت گرفتم بت درد نداری؟
جونگکوک سرشو خم کرد و لبخند آرومی به مرد مهربون کنارش زد و با لذت خط فکشو بوسید و خودشو بیشتر توی بغلش فرو کرد.
_نگران نباش تهیونگی .. خوبم.
تهیونگ نفش عمیقی کشید و جونگکوکو بیشتر به خودش فشار داد و کتفشو چند بار بوسید.
×حرف بزن باهام..
_چی بگم....؟
چند ثانیه جفتشون به سکوت آرامشبخش حموم که فقط قطره های آب قابلیت شکستنش رو داشت گوش دادن و آروم گرفتن.
ادامه دارد...
۷.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.