رمان زندگی ناعادلانه پارت¹⁰
رمان زندگی ناعادلانه پارت¹⁰
بعد اقای کانگ لبخندی زد و گفت:بچه ها بیاین باهم بریم غذا بخوریم
ویو ا.ت:
من و جئون و کانگ رفتیم شام خوردیم بعد اینک شاممون تموم شد...
کانگ:جونگکوک.. ا.ت رو با خودت ببر و خونه رو بهش نشون بده
_چشم پدر
من و جئون رفتیم...
_خب ا.ت اینجا اشپزخونس..اینجا پذراییه..اینجا اتاقکار پدره.. و اینجا..
تا رسیدیم به یه اسانسور ک ب نظر قدیمی میومد یه قفل بزرگم روش داشت..
+و اینجا کجاس؟
_عامم اینجارو منم نمیدونم هیچکس تا ب حال جرعت نداشته ازین اسانسور بره طبقه بالا جز پدر
چند ماه بعد..
ویو ا.ت:
چن ماه گذشت و من هرشب شاهد رفت و امد های شبونه و مخفیانه اقای کانگ به طبقه بالا میشدم تا اینکه کنجکاو شدم که یه شب مخفیانه یجور به طبقه بالا برم...
*پایان پارت ¹⁰*
بعد اقای کانگ لبخندی زد و گفت:بچه ها بیاین باهم بریم غذا بخوریم
ویو ا.ت:
من و جئون و کانگ رفتیم شام خوردیم بعد اینک شاممون تموم شد...
کانگ:جونگکوک.. ا.ت رو با خودت ببر و خونه رو بهش نشون بده
_چشم پدر
من و جئون رفتیم...
_خب ا.ت اینجا اشپزخونس..اینجا پذراییه..اینجا اتاقکار پدره.. و اینجا..
تا رسیدیم به یه اسانسور ک ب نظر قدیمی میومد یه قفل بزرگم روش داشت..
+و اینجا کجاس؟
_عامم اینجارو منم نمیدونم هیچکس تا ب حال جرعت نداشته ازین اسانسور بره طبقه بالا جز پدر
چند ماه بعد..
ویو ا.ت:
چن ماه گذشت و من هرشب شاهد رفت و امد های شبونه و مخفیانه اقای کانگ به طبقه بالا میشدم تا اینکه کنجکاو شدم که یه شب مخفیانه یجور به طبقه بالا برم...
*پایان پارت ¹⁰*
۹۰۴
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.