part31
"ات"
جیمین : دستتو اینجوری بزار رو صورتم...حس خوبی بهم میده
ات : فعلا باید استراحت کنی
جیمین : ات...الان منظورتو میفهمم...این تخت باید خیلی اذیتت کرده باشه.
ات : خب..اره...اذیتت میکنه؟
من اندخت رو تخت و بغلم کرد
جیمین : الان خوبه
ات :*لبخند*بارلین
جیمین : منم باید برات یه لقب پیدا کنم...مثلا..نازک نارنجی
ات : عههه خو چرا این
جیمین : جیمین قلبم بهم میگه زیاد زنده نمیمونم....خیلی رمانتیک بازی درمیاری
ات : من شوخی نمیگردم خووو
جیمین :"بازم عدا ات رو درمیاره"
ات : جیمینننننن
جیمین :*خنده*
لبامو غنچه کردم که ساکت شد...سوالی نگاش کردم که بوسه ای کوتاه رو لبام کاشت.
از کارش تعجب کردم..جیمین،چی تو دلت قایم کردی
ات :ا...
جیمین : تقصیر تو بود
ات : ا..اوم
جیمین : پس..الان فهمیدی وقتی میگم کسی حق نداره..یعنی تو متعلق به منی
نشست و منو تو بغلش کشوند و به بوسش ادامه داد
********
"کوک"
کوک : تو در بزن
جین : چرا من تو بزن
کوک : اون یونگی پفیوز فک کنم تو اتاقه من ازش میترسم
جین : پس نه من نمیترسم داش لای در بازه
(حالا اینا داداشای هم شدن😐😂)
کوک : سرک بکشم؟
جین : فقد بانو رو صدا کن سرک بکش من نمیدونم فقد یه کاری کن
کوک : باشه ولی اگه مردم وصیت مینویسم بکشنت
جین : باشه باشه
رفتم از لای در نگا کردم ولی با صحنه رو به روم شوکه شدم و زود برگشتم جینو هول دادم
کوک : بریم بریمممممم
جین : چی؟
کوک : کصکشششش
یدفه از پله افتادیم پایین که یونگیو بالا سرمون دیدیم
کوک و جین : جیغغغغغغغ(; Д)゚ ゚
یونگی : چتونه؟(。_。)
(این است خدمه کصخل ملکه کیم😂💨)
جیمین : دستتو اینجوری بزار رو صورتم...حس خوبی بهم میده
ات : فعلا باید استراحت کنی
جیمین : ات...الان منظورتو میفهمم...این تخت باید خیلی اذیتت کرده باشه.
ات : خب..اره...اذیتت میکنه؟
من اندخت رو تخت و بغلم کرد
جیمین : الان خوبه
ات :*لبخند*بارلین
جیمین : منم باید برات یه لقب پیدا کنم...مثلا..نازک نارنجی
ات : عههه خو چرا این
جیمین : جیمین قلبم بهم میگه زیاد زنده نمیمونم....خیلی رمانتیک بازی درمیاری
ات : من شوخی نمیگردم خووو
جیمین :"بازم عدا ات رو درمیاره"
ات : جیمینننننن
جیمین :*خنده*
لبامو غنچه کردم که ساکت شد...سوالی نگاش کردم که بوسه ای کوتاه رو لبام کاشت.
از کارش تعجب کردم..جیمین،چی تو دلت قایم کردی
ات :ا...
جیمین : تقصیر تو بود
ات : ا..اوم
جیمین : پس..الان فهمیدی وقتی میگم کسی حق نداره..یعنی تو متعلق به منی
نشست و منو تو بغلش کشوند و به بوسش ادامه داد
********
"کوک"
کوک : تو در بزن
جین : چرا من تو بزن
کوک : اون یونگی پفیوز فک کنم تو اتاقه من ازش میترسم
جین : پس نه من نمیترسم داش لای در بازه
(حالا اینا داداشای هم شدن😐😂)
کوک : سرک بکشم؟
جین : فقد بانو رو صدا کن سرک بکش من نمیدونم فقد یه کاری کن
کوک : باشه ولی اگه مردم وصیت مینویسم بکشنت
جین : باشه باشه
رفتم از لای در نگا کردم ولی با صحنه رو به روم شوکه شدم و زود برگشتم جینو هول دادم
کوک : بریم بریمممممم
جین : چی؟
کوک : کصکشششش
یدفه از پله افتادیم پایین که یونگیو بالا سرمون دیدیم
کوک و جین : جیغغغغغغغ(; Д)゚ ゚
یونگی : چتونه؟(。_。)
(این است خدمه کصخل ملکه کیم😂💨)
۱۲۸.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.