وانشات خونآشامی ~آشنایی خونین~pt10
میدونستی زیاد وقت نداری یه ورق و یه کاغذ پیدا کردی و توش هرچی توی کتاب بود رو مینوشتی و تا وسطش فقط خونت رسیده بود رفتی بالا و یه جایی دیگه دستتو بریدی و رفتی پایین
خونتو روش میریختی
و وقتی کل صفحه رو نوشتی
کتابو گذاشتی سرجاش و خونت به زمین پاشیده بود یکم و میتونستن بوش کنن و بفهمن اونجایی
رفتی اون پشت موشتا
یه چیزی پیدا کردی و زمینو، نردبون، و قاب کتاب رو تمیز کردی ورفتی
رسیدی اتاق که دیدی درش تا اخره بازه و صدای بلند تهیونگ میاد
ترسیدی
زود کاغذو تو لباسات قایم کردی و رفتی تو
همین که از در رد شدی
یه دادی زد که ترسیدی و ناخاسته جیغ کشیدی
که همه برگشتن سمتت
با لبخند گفتی سلام
تهیونگ با عصبانیت نگات کرد و اومد سمتت
ترسیدی ورفتی کنار خدمتکارا
ا.ت: چرا اینقدر داد میکشی حالا...
تهیونگ: کجا بودی!
ا.ت: همینجا! توی خونم! کجا بودم!
تهیونگ: مکه نگفتم حق نداری از اتاق خارج شی
ا.ت: مثلا من زنتم... یا بردت... تو نمیتونی همش بهم دستور بدی... واسه من مهم نیس خر کی هستی
همین که گفتی خر کی هستی همه برگشتن جوری نگات کردن که خودتت از حرفت پشیمان شدی
تهیونگ: سعی کردی فرار کنی ها!
ا.ت: من اگه میخاستم فرار کنم الا اینجا نبودم..
تهیونگ: چو نتونستی فرار کنی اینجایی
ا.ت: خیرم.. اگه فرار میکردم که ادمات منو میگرفتن... پره نگهبانه چطور برم من
تهیونگ سرشو به معنای برید تکون داد و همت از اتاق رفتن
رفت سمت درو پنجره ها و همین که دستشو گذاش روشون همشون سیاه شده
تهیونگ: لازم نیس حتی بیرون رو هم ببینی دیه
واومد سمتت
عقب رفتی تا رسیدی به دیوار
چشاش از عصبانیت قرمز شده بود
خیلی ترسیده بودی
دستاشو گذاشت کنارت که دیوار لرزید و سمت گوشت خم شد!
گف: کافیه یه بار دیگه اینکارو کنی! بلایی میارم سرت که...
زدی زیر گریه قطع شدن نمیدونستن و هق هق میکردی
سرشو بلند کرد و نگات کرد
قرمزی چشاش کم کم رف
دستشو اورد جلو چشات
که ترسیدی
اشکاتو پاک کرد
کلا یجوری شد قیافش
مث اینکه دلش واست سوخت
رف بیرون
افتادی زمین و فقط گریه کردی
ا.ت: بلایی بیارم سرت که دیه جرات نکنی تهدیدم کنی
شب شده بود دراز کشیده بودی رو تخت و به در نگا میکردی که بازشد
چشاتو بستی
احساس کردی اومده کنارت و دراز کشیدی
بعد چند ثانیه چشاتو باز کردی که دیدی داره نگات میکنه
فرق داش نگا کردنش اینبار
نگاهاتون توهم قفل شده بود
دستشو باز کرد
به معنای اینکه بیا بغلم
یجوری کرد که نتونستی ردش کنی
ا.ت: عذاب وجدانم مگه داری توهم
که پوزخند زد
بلند شدی
ا.ت: مگه تو بلدی بخندی هم
که اینبار واقعا خندید
ا.ت: باورم نمیشه یعنی خنده هاتو دیدم... خنده های مستطیلی!
که دوباره خندید
تهیونگ: بگیر بخاب
دوباره تو بغلش دراز کشیدی
تهیونگ:معذرت مخام زیاد روی کردم
خونتو روش میریختی
و وقتی کل صفحه رو نوشتی
کتابو گذاشتی سرجاش و خونت به زمین پاشیده بود یکم و میتونستن بوش کنن و بفهمن اونجایی
رفتی اون پشت موشتا
یه چیزی پیدا کردی و زمینو، نردبون، و قاب کتاب رو تمیز کردی ورفتی
رسیدی اتاق که دیدی درش تا اخره بازه و صدای بلند تهیونگ میاد
ترسیدی
زود کاغذو تو لباسات قایم کردی و رفتی تو
همین که از در رد شدی
یه دادی زد که ترسیدی و ناخاسته جیغ کشیدی
که همه برگشتن سمتت
با لبخند گفتی سلام
تهیونگ با عصبانیت نگات کرد و اومد سمتت
ترسیدی ورفتی کنار خدمتکارا
ا.ت: چرا اینقدر داد میکشی حالا...
تهیونگ: کجا بودی!
ا.ت: همینجا! توی خونم! کجا بودم!
تهیونگ: مکه نگفتم حق نداری از اتاق خارج شی
ا.ت: مثلا من زنتم... یا بردت... تو نمیتونی همش بهم دستور بدی... واسه من مهم نیس خر کی هستی
همین که گفتی خر کی هستی همه برگشتن جوری نگات کردن که خودتت از حرفت پشیمان شدی
تهیونگ: سعی کردی فرار کنی ها!
ا.ت: من اگه میخاستم فرار کنم الا اینجا نبودم..
تهیونگ: چو نتونستی فرار کنی اینجایی
ا.ت: خیرم.. اگه فرار میکردم که ادمات منو میگرفتن... پره نگهبانه چطور برم من
تهیونگ سرشو به معنای برید تکون داد و همت از اتاق رفتن
رفت سمت درو پنجره ها و همین که دستشو گذاش روشون همشون سیاه شده
تهیونگ: لازم نیس حتی بیرون رو هم ببینی دیه
واومد سمتت
عقب رفتی تا رسیدی به دیوار
چشاش از عصبانیت قرمز شده بود
خیلی ترسیده بودی
دستاشو گذاشت کنارت که دیوار لرزید و سمت گوشت خم شد!
گف: کافیه یه بار دیگه اینکارو کنی! بلایی میارم سرت که...
زدی زیر گریه قطع شدن نمیدونستن و هق هق میکردی
سرشو بلند کرد و نگات کرد
قرمزی چشاش کم کم رف
دستشو اورد جلو چشات
که ترسیدی
اشکاتو پاک کرد
کلا یجوری شد قیافش
مث اینکه دلش واست سوخت
رف بیرون
افتادی زمین و فقط گریه کردی
ا.ت: بلایی بیارم سرت که دیه جرات نکنی تهدیدم کنی
شب شده بود دراز کشیده بودی رو تخت و به در نگا میکردی که بازشد
چشاتو بستی
احساس کردی اومده کنارت و دراز کشیدی
بعد چند ثانیه چشاتو باز کردی که دیدی داره نگات میکنه
فرق داش نگا کردنش اینبار
نگاهاتون توهم قفل شده بود
دستشو باز کرد
به معنای اینکه بیا بغلم
یجوری کرد که نتونستی ردش کنی
ا.ت: عذاب وجدانم مگه داری توهم
که پوزخند زد
بلند شدی
ا.ت: مگه تو بلدی بخندی هم
که اینبار واقعا خندید
ا.ت: باورم نمیشه یعنی خنده هاتو دیدم... خنده های مستطیلی!
که دوباره خندید
تهیونگ: بگیر بخاب
دوباره تو بغلش دراز کشیدی
تهیونگ:معذرت مخام زیاد روی کردم
۴۴.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.