ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟟
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟟
خیلی سریع بود، حداقل بقدری که اون دختر انتظارشو نداشته باشه.. معلوم بود یه دزد ساده نیست، سوآه فقط میخواست بهش آسیبی نزنه برای همین شاید یکم تعلل کرد.
چاقو رو بیشتر فشار داد طوریکه مطمئن بشه یه یادگاری برای دختر بجا میذاره
سارق: اوپس! لابد فکر میکنی دستات چرا تکون نمیخوره.. اثر داروی روی چاقوعه (قهقهه) شب بخیر دخترکوچولوی مرموز
دزدِ چمدون از بین دستای شل شدش خودشو بیرون کشید و فرار کرد، سوآه ربان مچش رو باز کرد و دورِ بازوش بست حتی سعی کرد بلند شه اما بدنش تعادل نداشت..
[فلش بک، نیم ساعت قبل]
مرد: آجوما.. آجوما میشنوی؟
پلک هاش رو آروم باز کرد و درحالی که هنوز به موقعیتی که داشت آگاه نشده بود جواب داد
☆ من.. آ.. جوما.. نیستم!
مرد خندید و همونطور که در حال جمع کردن کاغذ ها بود بهش توضیح داد باید برگرده، سوآه که خیلی از خواب رفتنش عصبانی شده بود توی دل به بیونگ هو لعنت فرستاد، حداقل اون بیشعور میتونست بیدارش کنه ولی هنوز مستقر نشده داشت کرم میریخت
☆ الان باید چیکار کنم؟ نگو رد صلاحیت شدم!
مرد: معلومه که آره، راتو بکش برو دختر.. اینجا جات نیست متوجه ای؟
☆ من نیومدم که انقدر ساده ول کنم برم
مرد: به من چه، چرا به من میگی، خودت برو با رئیس بخش حرف بزن..
☆ کجاست؟
مرد: همونی که چند متر اونور تر در حال پوشیدن کتشه.. داره میره و آخره شبه پس رو مخش نرو در ضمن باید بدونی .....
بدون توجه به مرد روبهروش سمت رئیس رفت، اون باید راضیش میکرد که بمونه.
پسر از در خارج شد و سوآه در حالی که چمدونش رو کنارِ درِ ورودی میذاشت خودش رو نزدیک کرد
☆ میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
با شمام!
سرش رو به عقب برگردوند، چرا اون دختر صداش میکرد؟ نگاهی بهش انداخت..
موهای براق و مشکی که روی صورتش ریخته بود با کت سیاه و جرمیای که تنش بود در نگاه اول همه رو متوجه میکرد که شاید دختر عجیبیه!
رئیس: فرمایش..؟
جالب بود! پسرک هم در عجیبی چیزی از سوآه کم نداشت؛ صورتش رو با یک نقاب مشکی پوشونده بود.
☆ امروز اینجا جلسه....
رئیس: به جلسه نرسیدی؟
☆ بله متاسفانه.. جسارتاً....
رئیس: علت؟
☆ میشه یکم احترام بذارید و وسط حرفم نپرین؟ و در مورد علت باید عرض کنم.. که.. خواب موندم، شما که همینطوری من رو اخراج نمیکنین نه؟
رئیس: اخراجی
☆ چی؟؟!!
رئیس: گفتم که اخراجی
☆ میشه دوباره فکر کنین؟ متاسفم که حضور نداشتم اما واقعا فکر نمیکردم خواب برم
رئیس: اسمت چیه؟ اسم خانمی رو توی لیست ندیدم
☆ سوآه.. لی سوآه..
نفس پسر برای ثانیه هایی حبس شد، با اینکه نقابی روی چهرش بود اما به وضوح میشد متوجه بهم ریختنش شد (عجیب نیست؟🫢)
ⁿᵉˣᵗ ᵖᵃʳᵗʸ? ³⁵ ˡⁱᵏᵉˢ
ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ? ᵃˢ ᵐᵘᶜʰ ᵃˢ ʸᵒᵘ ˡⁱᵏᵉ
خیلی سریع بود، حداقل بقدری که اون دختر انتظارشو نداشته باشه.. معلوم بود یه دزد ساده نیست، سوآه فقط میخواست بهش آسیبی نزنه برای همین شاید یکم تعلل کرد.
چاقو رو بیشتر فشار داد طوریکه مطمئن بشه یه یادگاری برای دختر بجا میذاره
سارق: اوپس! لابد فکر میکنی دستات چرا تکون نمیخوره.. اثر داروی روی چاقوعه (قهقهه) شب بخیر دخترکوچولوی مرموز
دزدِ چمدون از بین دستای شل شدش خودشو بیرون کشید و فرار کرد، سوآه ربان مچش رو باز کرد و دورِ بازوش بست حتی سعی کرد بلند شه اما بدنش تعادل نداشت..
[فلش بک، نیم ساعت قبل]
مرد: آجوما.. آجوما میشنوی؟
پلک هاش رو آروم باز کرد و درحالی که هنوز به موقعیتی که داشت آگاه نشده بود جواب داد
☆ من.. آ.. جوما.. نیستم!
مرد خندید و همونطور که در حال جمع کردن کاغذ ها بود بهش توضیح داد باید برگرده، سوآه که خیلی از خواب رفتنش عصبانی شده بود توی دل به بیونگ هو لعنت فرستاد، حداقل اون بیشعور میتونست بیدارش کنه ولی هنوز مستقر نشده داشت کرم میریخت
☆ الان باید چیکار کنم؟ نگو رد صلاحیت شدم!
مرد: معلومه که آره، راتو بکش برو دختر.. اینجا جات نیست متوجه ای؟
☆ من نیومدم که انقدر ساده ول کنم برم
مرد: به من چه، چرا به من میگی، خودت برو با رئیس بخش حرف بزن..
☆ کجاست؟
مرد: همونی که چند متر اونور تر در حال پوشیدن کتشه.. داره میره و آخره شبه پس رو مخش نرو در ضمن باید بدونی .....
بدون توجه به مرد روبهروش سمت رئیس رفت، اون باید راضیش میکرد که بمونه.
پسر از در خارج شد و سوآه در حالی که چمدونش رو کنارِ درِ ورودی میذاشت خودش رو نزدیک کرد
☆ میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
با شمام!
سرش رو به عقب برگردوند، چرا اون دختر صداش میکرد؟ نگاهی بهش انداخت..
موهای براق و مشکی که روی صورتش ریخته بود با کت سیاه و جرمیای که تنش بود در نگاه اول همه رو متوجه میکرد که شاید دختر عجیبیه!
رئیس: فرمایش..؟
جالب بود! پسرک هم در عجیبی چیزی از سوآه کم نداشت؛ صورتش رو با یک نقاب مشکی پوشونده بود.
☆ امروز اینجا جلسه....
رئیس: به جلسه نرسیدی؟
☆ بله متاسفانه.. جسارتاً....
رئیس: علت؟
☆ میشه یکم احترام بذارید و وسط حرفم نپرین؟ و در مورد علت باید عرض کنم.. که.. خواب موندم، شما که همینطوری من رو اخراج نمیکنین نه؟
رئیس: اخراجی
☆ چی؟؟!!
رئیس: گفتم که اخراجی
☆ میشه دوباره فکر کنین؟ متاسفم که حضور نداشتم اما واقعا فکر نمیکردم خواب برم
رئیس: اسمت چیه؟ اسم خانمی رو توی لیست ندیدم
☆ سوآه.. لی سوآه..
نفس پسر برای ثانیه هایی حبس شد، با اینکه نقابی روی چهرش بود اما به وضوح میشد متوجه بهم ریختنش شد (عجیب نیست؟🫢)
ⁿᵉˣᵗ ᵖᵃʳᵗʸ? ³⁵ ˡⁱᵏᵉˢ
ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ? ᵃˢ ᵐᵘᶜʰ ᵃˢ ʸᵒᵘ ˡⁱᵏᵉ
۱۴.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.