ژنرال.
_ ژنرال.
_ بله اوژنی؟
_ یادته، ترقوه ام و بوسیدی؟ بعدش بهم گفتی...
_ گفتم هر وقت دلت برام تنگ شد جای بوسه ام رو لمس کن.
_ من لمسش میکردم، هر لحظه، هرثانیه، با هر نفسی که
میکشیدم، تو ازم گم میشدی و من...
هر روز به جای بوسه ات پناه میبردم...میشه دوباره
ببوسیش؟
آروم لبهاش رو به پوست نرم ترقوه ی سفید پسر روبروش رسوند، قبل از برخورد لبهاش چند ثانیه ای مکث کرد،
نفس عمیقی کشید و عطر پوستش رو به وجودش کشید:
_ میدونستی، بوی زندگی میدی؟
-دزیره
-کامیلا
_ بله اوژنی؟
_ یادته، ترقوه ام و بوسیدی؟ بعدش بهم گفتی...
_ گفتم هر وقت دلت برام تنگ شد جای بوسه ام رو لمس کن.
_ من لمسش میکردم، هر لحظه، هرثانیه، با هر نفسی که
میکشیدم، تو ازم گم میشدی و من...
هر روز به جای بوسه ات پناه میبردم...میشه دوباره
ببوسیش؟
آروم لبهاش رو به پوست نرم ترقوه ی سفید پسر روبروش رسوند، قبل از برخورد لبهاش چند ثانیه ای مکث کرد،
نفس عمیقی کشید و عطر پوستش رو به وجودش کشید:
_ میدونستی، بوی زندگی میدی؟
-دزیره
-کامیلا
۴.۰k
۱۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.